آلبر کامو و آندره مالرو (نامهها 1941 ـ 1959 و متون دیگر)
خلاصه
نامههایی که در این کتاب منتشر شده، کمی بیش از ده سال را دربر میگیرد و این دقیقاً فاصلۀ بین این تقدیمها در دو رسالۀ بزرگ کامو است.معرفی کتاب
برای دیدن بخشی از صفحات کتاب، لینک فایل پی دی اف (pdf) را ببینید.
در نوامبر 1942 آندره مالرو نسخۀ اهدایی «افسانۀ سیزیف» را از آلبر کامو دریافت نمود، کتابی که به طور تأثیرگذار و صمیمانه از چاپ آن حمایت کرده بود. در صفحۀ نخست کتاب این جمله به چشم میخورد: «تقدیم به آندره مالرو، در کمال تحسین و دوستی، آلبر کامو». خطابی که حدود ده سال بعد از آن برای تقدیم، در ابتدای «عصیانگر» نوشته شد؛ اما مناسبتر یا محتاطانهتر به نظر میآمد: «تقدیم به آندره مالرو، دوستدار شما، آلبر کامو». کامو در رسالهای که دربارۀ پ.چی نوشت، سه بار از نویسندۀ کتاب «سرنوشت بشر» به عنوان نویسندهای که مطالعۀ کتابش کاموِ جوان را به شور و هیجان آورد نام برد؛ اما در «عصیانگر» ـ که رسالهای در باب عصیان بشر است ـ تنها یک بار و به طور ضمنی به مالرو اشاره کرد؛ حال آنکه مالرو در پیدایش این کتاب تأثیری بسزا داشت.
نامههایی که در این کتاب منتشر شده، کمی بیش از ده سال را دربر میگیرد و این دقیقاً فاصلۀ بین این تقدیمها در دو رسالۀ بزرگ کامو است؛ اما به نظر همان تغییر موضع نامحسوس از دوستی آمیخته به احترام و ستایش به وفادارای بر مبنای احترام نیز در نامهها به چشم میخورد. این نامهنگاریها بیش از پانزده سال بین آلبر کامو و آندره مالرو جریان داشت. نخستین نامه در ۳۰ اکتبر ۱۹۴۱ نوشته شده و گمان میرود آخرین نامه کوتاه نیز در سال ۱۹۵۹ به قلم آلبر کامو نوشته شده باشد. طی این مدت، کامو به همان «نویسنده برجسته»ای بدل شد که مالرو از نخستین باری که دستنویس «بیگانه» را خواند آن را احساس کرده بود: عضو فعال گروه تئاتر دوتراوای الجزیره و اندیشمندی متعهد که تمام دنیا او را خواهد شناخت. مرد جوانی که نخستین کتابش را با کمرویی برای پیشکسوتش فرستاده بود، جایزۀ نوبل ادبیات را دریافت کرد. مالرو همراه برجستۀ حزب کمونیست که در معیت آندره ژید تقاضانامهای برای آزادی دیمیتروف به گوبلز نوشته بود، به به گلیسم پیوست و در زمرۀ هواخاهان این اندیشۀ سیاسی درآمد. او را میتوان از مبلغان الهامبخش این اندیشه به شمار آورد. در سال 1933 هنگامی که جایزۀ گنکور از ژانر داستانی دور میشد تا به آثاری اختصاص پیدا کند که به مقولۀ هنر میپرداختند، آلبر کامو ـ که او نیز بعدها با کتاب «طاعون» به این موفقیت نائل گشت ـ خود را با اشتیاق وقف تئاتر میکرد؛ چیزی که مالرو با آن بسیار بیگانه بود. سیوشش نامه، دیدارها و تبادل نظرات، برای گذر از «تحسین» و رسیدن به واژۀ «دوستی»: کامو بیآنکه «استاد دوران جوانیاش» را انکار کند، در حالی رشد کرد و بالید که مسیر خود را یافته بود. مالرو نیز رسالت خطیر خود را دنبال میکرد و رؤیاهایش را در مسیر سرنوشت تاریخیاش تحقق میبخشید. این دو همدیگر را محترم میشمردند و زمانی به هم نزدیک بودند.
این نامهها موجب روشنشدن رابطهای میگردد که در بسیاری موارد نامتجانس باقی ماند. از آندره مالرو کارهای زیادی برمیآید و آلبر کامو ـ که بسیار به او مدیون است ـ تمام تلاش خود را میکند تا راهی بیابد و او را در کارها و همچنین در تحقیقات کتابشناسیاش یاری دهد. نامههای طولانی وی بهخوبی بیانگر اشتیاقی است که او برای مثمربودن نشان میدهد. او در آن زمان کار مهمی در اوران انجام نمیداد و عودکردن دوبارۀ بیماری سل نیز مانع فعالیتش شده بود. در بخش نامهها مشخص میشود که وی به نکاتی که مالرو اشاره میکند، بسیار توجه دارد. اما از سوی دیگر در مورد کارش نیز، نگران نحوۀ انتشار کتابهایش است. همچنین او را در زمینۀ ارزیابیهای ادبیاش در خصوص ایزابل ابرهارد و کلنل لورنس بسیار متکی به نفس و آگاه مییابیم.
مهمترین نکتهای که پیوسته در این نامهها مشهود است، احترام عمیق کامو نسبت به پیشکسوتی است که وی را صمیمانه ستایش میکند. آندره مالرو که مطابق عادت همیشگی، بسیار صریح و بیتعارف بود، بهزودی در نامههای رسمی بسیار کوتاه و مختصرش، فهرستی از تقاضاهایش را برای او ارسال میکند. اما کمکم لطافت طبع را نیز جاشنی این نامهها کرده، مهربانی را با توجه درهمآمیخته و طبع فارفلوی خود را نمایان کند. این مسئله نشانۀ گسترش رابطه و دوستی میان آنها بود. کامو نیز به نوبۀ خود لحن نوشتارش را کمی غیررسمیتر کرد؛ اما هنوز همان احترام و قدرشناسی در نامههایش به چشم میخورد.
مکاتبات کامو و مالرو کمتر از مکاتبات او با لویی گوییو، رنه شار یا روژه مارتن دوگار است؛ اما با این حال حکایت از رابطۀ پیچیدهای دارد که بهخوبی توان تابآوردن در برابر مجادلات روشنفکران و خشونت تاریخی «قرن وحشت» را داشت. اگرچه خلقوخوی این دو مرد کاملاً متفاوت بود و خط سیر سیاسی و ادبیشان، جز در زمان جنگ کاملاً همسو نبود و پس از جنگ هر یک راه خود را رفتند؛ اما این نامهها نشان میدهد که آنها در مسائل اساسی با یکدیگر همعقیده نبودند: وفاداری روشنفکرانه و صداقتی که رویدادهای سیاسی و زندگانی هیچگاه نتوانست ارزشهای و تعهدات مشترک را، که به گفتۀ مالرو بهراستی «مایۀ مباهات هر دوشان بود»، زایل کند. کاترین کامو تأکید میکند که نوعی «حس وفاداری منتج از قدرشناسی» کامو را به مالرو پیوند میداد، حسی که به تمام خانواده نیز منتقل شد و اینطور نتیجه میگیرد که آنها «نزدیک و در عین حال دور از هم» بودند.
این نامهها انگیزشی است برای مطالعۀ دوبارۀ تمام آثار این دو نویسنده و به این ترتیب مکاشفۀ مکالمهای عمیقتر آغاز میشود: از کتابی به کتابی دیگر، صنایع ادبی، نقل قولها و افسون دوجانبۀ آنها بازشناخته میشود. این دو نویسندۀ بزرگ با کلماتی کموبیش مشابه و جملاتی یکسان، لزوم تغییر ماهیت تجربیات گرانبهای خود را به آگاهی مورد بحث قرار داده، مهمتر اینکه به نقش هنر و خالق آن در برابر موقعیت ابزورد و وضعیت بشریت میپردازند.
در این کتاب پس از آوردن نامههای ردوبدلشده بین کامو و مالرو، در بخش پیوستها نگاشتههای این دو دربارۀ آثار همدیگر آورده شده و در پایان نیز گاهشماری از آثار و فعالیتهای این دو تبیین شده است.
فهرست مطالب کتاب:
پیشگفتار
برای اطلاع
نامهها
پیوست
ضمیمه
گاهشمار
پربازدید ها بیشتر ...
بازخوانی انتقادی سیاستگذاریهای آموزشی در ایران معاصر
سیدجواد میری، مهرنوش خرمینژادضروری است که فهم ما از جایگاه آموزش و پرورش به صورت بنیادی و از منظر ارزشگذاری اجتماعی تغییر کند؛ ز
ماهنامۀ شهر کتاب، سال دوم، مهر 1395، شمارۀ 12
جمعی از نویسندگان به سردبیری حسین فراستخواهدوازدهمین شماره مجله شهر کتاب منتشر شد.
منابع مشابه بیشتر ...
فقیه و سلطان: دیالکتیک دین و سیاست در تجربۀ تاریخی عثمانی و صفویه ـ قاجاریه
وجیه کوثرانیاین کتاب که بیش از سه دهه از نگارش و نخستین چاپ آن میگذرد، بهمثابۀ جستارهایی پژوهشی در باب گونهشن
خاطرات جنگ (1939 ـ 1941)
سیمون دو بوواراین یادداشتها و نوشتههای مربوط به آغاز جنگ (هفت دفتر) تنها گوشهای از خاطراتی است که سیمون دو بووا
نظری یافت نشد.