نقد ادبی مدرن و نظریه
خلاصه
این کتاب تاریخچهای است از نقد ادبی و آن چیزی که امروزه به آن نظریه میگویند. نظریه یا به قول غربیها «تئوری» با اینکه ریشه در نقد ادبی دارد و نقد ادبی هم به دوران ابتدایی پیدایش تمدن یونان و زمان ارسطو و افلاطون برمیگردد؛ اما به شکل یک رشته دانشگاهی از اوایل قرن بیستم به وجود آمده است.معرفی کتاب
برای دیدن بخشی از صفحات کتاب، لینک فایل پی دی اف (pdf) را ببینید.
نقد ادبی و نظریه بسیار پیچیده و هیجانانگیز شده است؛ شاید به دلیل اینکه امروزه مفاهیمی در معرض خطر قرار گرفتهاند که بسیار مهمتر از خواندن یک متن ادبی یا صحبتکردن دربارۀ چگونگی ارائۀ جنسیت یا طبقۀ اجتماعی هستند. بسیاری معتقدند نهادهایی که اندیشههای آزاد، دانشگاهی و روشنفکری در آنها شکوفا میشوند در معرض خطر هستند.
با نگاه به تاریخ نقد و نظریه ادبی ـ فرهنگی از اوایل قرن بیستم میتوان دید که چند گرایش عمده خود را برجسته میکنند. گرایش اول که مورد احترام فرمالیسم بود و سپس در نقد نو نهادینه شد، تلاشی بود برای کشف و تعریف چیزهایی منحصر به فرد و بینظیر ادبیات. پیوندهای ادبیات با سایر رشتههای ـ هر چند به طور تلویحی پذیرفته میشد ـ اما عموماً نادیده گرفته میشد. از یک نظر، روشهای انتقادی که به «نظریه» مشهور شدند و هر کدام محرکها و ویژگیهای خاص خود را داشت، میتوان نوعی واکنش تلویحی یا حتی مستقیم در برابر ادعای نقد نو مبنی بر خودمختاری، استقلال و عینیت یک متن ادبی دانست.
ترجمه نقد ادبی و به ویژه نظریه و تاریخ آنکه وامگرفته از فلسفه، تاریخ، روانشناسی و بیشتر از همه زبانشناسی است از یک متن عادی ادبی مانند رمان یا داستان کوتاه بسیار دشوارتر است. در ترجمه این کتاب سعی شده است جملات، ساده و قابل فهم ترجمه شوند.
این کتاب تاریخچهای است از نقد ادبی و آن چیزی که امروزه به آن نظریه میگویند. نظریه یا به قول غربیها «تئوری» با اینکه ریشه در نقد ادبی دارد و نقد ادبی هم به دوران ابتدایی پیدایش تمدن یونان و زمان ارسطو و افلاطون برمیگردد؛ اما به شکل یک رشته دانشگاهی از اوایل قرن بیستم به وجود آمده است. در سادهترین حالت تئوری را میتوان نوعی نقدادبی دانست که اثر را در یک فرامتن بزرگتر خارج از خود متن مورد بررسی قرار میدهد. نظریه در حقیقت با آن چیزی که منتقدان نقد نو میگفتند مخالف هست. نقد نو یا فرمالیسم عقیده داشت که اثر ادبی یک موجود زنده است که برای فهم آن فقط باید به آن دقت کرد و نویسنده، تفکرات و محل زندگی او را نباید در اثر ادبی تحلیل کرد. اما نظریه اثر ادبی را محصول یک فضا میداند که این فضا خود را در نویسنده و اثر نشان میدهد.
این کتاب با یک نگاه انتقادی به جهان غرب و سیستمهای حکومتی آن نگرسته است و این نکته را میتوان در زیر کلمات آن دید که امپراتوری جدید در قرن بیستم شکل گرفته است به نام سرمایهداری و ریشه آن به قرنها پیش و تفکر خردگرایی عصر روشنگری برمیگردد. سرمایهداری اکنون پنجههای خونین و تیز خود را بر بازارهای نقاط مختلف جهان گسترده است تنها برای کسب سود بیشتر و در عین حال برای القای این تفکر به مردم خود که این نوع حکومت بهترین نوع حکومت است. این کتاب با یک نگاه اندکی چپگرایانه به ریشههای شکل گیری و گسترش این امپراتوری میپردازد.
مطالب این کتاب در هشت فصل آورده شده استو سعی دارد تا با نگاهی اجمالی، مختصر و فشرده بر جریانهای اصلی و چهرههای نقد ادبی و فرهنگی مدرن از ابتدای قرن بیستم تا زمان حاضر بیندازد.
بسیاری از معیارهای مطالعات نقد ادبی توسط افلاطون و ارسطو طرحریزی شد. افلاطون شعر را از جمهوری ایدهآل خود بیرون راند به این دلیل که شعر سه مرحله از واقعیت فاصله دارد، یعنی تقلیدی از تقلید است: شعر تقلیدی از جهان ماده است، در حالی که این جهان خود رونوشت ناقصی از جهان جاودان صور کلی یا عالم مثل است. او همچنین شعر را خوشایند طبیعت فرودین و پست انسان میدانست که احساسات را به نافرمانی و تمرد از خرد تحریک میکند. ارسطو، ادبیات را هنری خلاّقه میدانست که اساساً هدفی اخلاقی را دنبال میکند. او دستورنامه تراژدی را پیریزی کرد به مثابه کنشی کامل و جدی که دارای یک پیام پرمعنای اخلاقی است. از دید او تراژدی با زبانی فاخر، احساسات ترس و شفقت را درون تماشاچی برمیانگیزد؛ اما چگونه؟ از طریق بیدار کردن حس همزادپنداری آنان با سقوط قهرمانی که به سوی شوربختی پیش میرود که البته این شوربختی ناشی از طبیعت شیطانی نیست؛ بلکه ناشی از اشتباه یا گناهی کاملاً انسانی است. در نقد ادبی کلاسیک چهرل دیگری به نام هوراس شاعر رومی هم وجود دارد که اصرار داشت شعر باید لذتبخش و از نظر اخلاقی و عقلی مفید باشد. این دیدگاه که در ضابطه خلاصه میشود بر قسمت اعظم نقد ادبی تا قرن هجدهم سایه انداخته است.
نقد ادبی نوافلاتونی، مانند آثار پلوتینوس، ادبیات را بیان مستقیم نیروهای جاودان میدانشت؛ به عبارت دقیقتر بر این باور بود که ادبیات دسترسی به قلمروهای روحانی والا و خدایی را فراهم میکند. نوافلاتونیها این عقیده را گسترش دادند که تمثیل میتواند بین انجیل و عهد قدیم همانگی ایجاد کند؛ یعنی جدید به شکل تمثیلی در قدیم به تصویر درآمده است. آگوستین تلاش کرد در متون مقدس پیوندهایی مناسب میان زبان ادبی و زبان مجازی پیدا کند. نقد قرون وسطایی، مانند آثار آکویناس و دانته، این نظریه دربارۀ تمثیل را تعدیل کرد: زبان نه تنها دارای سطوح ادبی، بلکه دارای سطوح تمثیلی، اخلاقی و درونی یا عرفانی است. در مجموع، زیباییشناسی قرون وسطی بر زیبایی، نظم و هارمونی خلقت خدایی تأکید میکرد و ادبیات را به عنوان بخشی از یک چرخۀ منظم دانش میدانست که به خداوند منتهی میشود و نقطۀ اوج آن خداشناسی است. نقد دوره رنسانس، مانند آار سرفیلیپ سیدنی، انسانمدار و غیر دینیتر گردید و آموزههای کلاسیک را احیا کرد: نویسندگان ایتالیایی مانند جرالدی و کاستل ورتو میراث کلاسیک را بازآفرینی کردند؛ دوبلای و رنسارد دو نویسنده فرانسوی، زبان عامیانه را وسیلهای برای بیان شعر دانستند و سیدنی وظیفۀ خود دانست که از شعر در برابر حملاتی که آن را هدف قرار داده بود، دفاع کند. در مجموع نویسندگان رنسانس نظریۀ تقلید، نقش تعلیمی ادبیات و طبقهبندی ژانرها را احیا و مورد استفاده قرار داد. نئوکلاسیکهای قرن هجدهم مانند پوپ، درایدن و جانسون در توجه به اصول کلاسیک مانند فردگرایی، خویشتنداری، تعادل و آرایه (تناسب فرم و محتوا)، وحدتهای سهگانۀ زمان، مکان و موضوع از آنها هم سختگیرتر بودند. کاربرد «خرد»، اصطلاحی گسترده به معنای خبرگی و توانایی روشنفکرانه، بسیار تبلیغ میشد، در حالی که معنیاش محل بحث و جدل بود. در همان زمان متفکران عصر روشنگری مانند جان لاک ـ که فلسفهاش یکی از پایههای لیبرالیسم سرمایهداری مدرن است ـ با کاربرد «خرد» به دلیل متافیزیکی و مبهم بودن آن به مخالفت برخاستند و در مقابل به دفاع از زبانی روشن، واضح و بیابهام پرداختند.
نقد رمانتیسیسم در مقابل این سختگیریها واکنش نشان داد: رمانتیسیسم، تحت تأثیر کانت، تخیل را بالاتر و جامعتر از خرد میدانست. تخیل، دریافتهای حواس را با قدرت تحلیل خرد وحدت میبخشد. کانت در سنجش خرد ناب برای اولین بار یک راه حل نظاممند برای استقلال هنر و ادبیات بنا نهاد و حوزههایی فراتر از محدودیتهای اخلاقی یا سودمندی را مطرح کرد. در قرن نوزدهم، نظریه استقلال هنر از دیدگاه رمانتیکها، در نظریات پو، بودلر و سمبولیستهای فرانسه در آثار هنرمندانی مانند پیتر و وایلد و در نویسندگانی مانند هنری جیمز گسترش یافت.
دیگر جریانهای نقد ادبی اواسط ـ تا اواخر قرن نوزده عبارتند از: رئالیسم (که در آن احتمالات و پرداختن به جزئیات حیاتی محسوب میشد). ناتورالیسم، که تلاش کرد تا نمونهای از مشاهدات علمی از جهانی درونی (روانی) و بیرونی ارائه دهد و مارکسیسم، که ادبیات را در یک موقعیت اقتصادی و فرهنگی گسترده قرار میداد، و تعدادی از نظریات تایخگرایانه، تحت تأثیر هگل، که بر تکامل و شکلگیری ادبیات از درون و به وسیلۀ شرایط خاص درونی تأکید میکردند. تاریخ نقد ادبی همچنین نظریات مقطعی به خود دیده است که تا قرن بیست و یکم نیز ادامه دارند: نظریۀ تقلید، ادبیات حقیقتمحور و ارتباط آن با سنت، چالش این که ادبیات محصول هنر است یا نبوغ، ارتباط بین زبان ادبی و زبان مجازی، کارکزد اخلاقی، اجتماعی و ایدئولوژیک ادبیات، تعریف زیبایی، ادبیات به مثابه علن و ارتباط آن با فلسفه و فن بلاغت. قرن بیستم هم دغدغههای خود را اضافه کرد؛ دغدغههایی مانند ماهیت مشکلآفرین زبان، سرال دربارۀ هویت، موضوعات نژادی و جنسیتی و جهان رسانههای گروهی، تکنولوژی، جهانیسازی و رمزگان نشانهشناختی که در زیر کارکرد قدرت نهفتهاند.
فهرست مطالب کتاب:
مقدمه مترجم
دیباچه
تایخچه نقد ادبی و نظریه
فصل اول: دهههای نخست: از اومانیسم لیبرال تا فرمالیسم
فصل دوم: نقد و آگاهی اجتماعی در ابتدای قرن بیستم
فصل سوم: نقد و نظریه پس از جنگ جهانی دوم
فصل چهارم: دوره پساساختارگرایی (1)
فصل پنجم: دوره پساساختارگرایی (2)
فصل ششم: اواخر قرن بیستم: تاریخگرایی نوین
فصل هفتم: مطالعات فرهنگی و نظریه فیلم
فصل هشتم: جهتگیریهای معاصر: بازگشت روشنفکری عام
پربازدید ها بیشتر ...
خط و نوشتار
اندرو رابینسونخط، هنر تثبیت ذهنیات است. خط را میتوان بزرگترین اختراع بشر دانست. به کمک این اختراع، تاریخ تمدن بش
بازخوانی انتقادی سیاستگذاریهای آموزشی در ایران معاصر
سیدجواد میری، مهرنوش خرمینژادضروری است که فهم ما از جایگاه آموزش و پرورش به صورت بنیادی و از منظر ارزشگذاری اجتماعی تغییر کند؛ ز