هستیشناسی مطلقگرایی در تجربۀ غیردوگانگی فلسفۀ شرق؛ بررسی هستیشناسی مکتبهای اشراقی بودایی، مادهیاماکا، یوگاچارا، اوپانیشادی و ادوایتاودانتا
خلاصه
در این کتاب سه اندیشۀ مادهیاماکا، یوگوچارا و ادوایتاودانتا پیرامون مقولۀ وجود، حقیقت، خود، ادراک دوگانه و غیر دوگانۀ آدمی مورد بررسی قرار میگیرد که این مهم با گذری بر اندیشۀ پیشین آنها یعنی اوپانیشادی و بودایی رقم میخورد.معرفی کتاب
برای دیدن بخشی از صفحات کتاب، لینک فایل پی دی اف (pdf) را ببینید.
در این کتاب سه اندیشۀ مادهیاماکا، یوگوچارا و ادوایتاودانتا پیرامون مقولۀ وجود، حقیقت، خود، ادراک دوگانه و غیر دوگانۀ آدمی مورد بررسی قرار میگیرد که این مهم با گذری بر اندیشۀ پیشین آنها یعنی اوپانیشادی و بودایی رقم میخورد. سه مکتب فلسفی مادهیاماکا، یوگوچارا و ادوایتاودانتا در پی آن هستند تا از یکسو مقولۀ وجود انسان جهان و حقیقی بودن آنها را بررسی نمایند و از سوی دیگر عامل ادراک این مهم یعنی ذهن را نیز مورد واکاوی قرار دهند.
ذهن جستجوگر بشر همواره به دنبال یافتن حقیقتی بوده است که جهان و انسان از آن برآمدهاند. او گاه این حقیقت را در طبیعت اطراف خود و آسمانها مییافته است و گاه ورای این هستی. او در این جستجو از ابزارهای ذهنی مانند ادراک حسی و عقل و نیز از خیالپردازیهای خود بهره میجسته است. در تاریخ الهیاتی هر قومی چنین گسترهای متافیزیکی را شاهد هستیم که در راستای حقیقتجویی از پرستش ارواح طبیعت آغاز میشود و به یکتاپرستی منجر میگردد. اما از دیدگاه الهیاتی و فلسفه، آخرین حلقۀ یافتههای بشری پیرامونِ حقیقت، مقولۀ حقیقتِ مطلق و وحدتِ وجود بین آدمی و جهان با آن حقیقت مطلق است. اندیشمندانی که به این حلقۀ آخر پرداختهاند، ماهیت بنیانی رنج بشری را در نادانی پیرامون این حقیقت مطلق و احساس جدایی از آن در تجربۀ زندگی متعارف و ذهن دوگانۀ ادمی میدیدهاند. از اینرو، در پی کشف این حقیقت و زوال دو گانگی مزبور از طریق تجربۀ «غیردوگانگی» ـ که در آن دوگانگی «من» و «غیر» زوال مییابد و شخص با آن حقیقت یکی میشود ـ بودهاند.
سرزمین هند بهواسطۀ وجود تمدن بزرگی چون تمدن درۀ سند و جایگیری بعدی تمدن آریایی در آن، اسطورۀ بزرگی را در زمینۀ علوم مختلف بهویژه معنوی به وجود آورده است که بسیار در تمدنهای دیگر تأثیرگذار بوده است. دانش بشری در سرزمین هند مدیون دو قوم بومی هند (دراویدیان) و آریاییهایی است که به شکل مهاجر به این سرزمین وارد شدند. در فرهنگ ودایی که متعلق به آریاییهاست، دانش شهودی که حاصل وحی و الهام از نوع مشاهدۀ مستقیم حکیمهای ودایی است، به شکل ادبیات ودایی و در قالب چهار کتاب ریگودا، ساماودا، یاجورودا و اتهارواودا تا به امروز به ارمغان گذاشته شده است. در حقیقت، دانش ودایی حاصل ادراک مستقیم و شهودی بشری است که در مقام مقایسه با دورههای بعدیِ اندیشۀ هندی، همانند زمان طفلی یک انسان است. بنابراین با گذشت زمان و توسعه و تغییر اندیشه، مانند بزرگ شدن طفل و پرورش قوای دماغی او، اندیشۀ هندی نیز تغییر کرد و آنچه را که در دوران کودکی خویش دریافت کرده بود به زبان دیگر و در شکلی تکامل یافتهتر در هنگام بلوغ خویش مطرح نمود. از اینرو دانشهای بعدی چون نهضت فکری و عرفانی اوپانیشادها، آیین بودایی و فلسفۀ عرفانی ـ عقلانی ودآنتا در سرزمین هند وامدار چنین بلوغی در روان بشر ساکنِ آن سرزمین میباشد.
نگارنده با گذری گزیده بر اندیشۀ هستیشناسی بودا در فصل اول بر مقولههایی چون رنج و خاستگاه آن، نپایندگی، ناخودی و پیدایش مشروط در چرخۀ علّیِ تولید رنج براساس جهل، سعی بر این دارد که راه را برای کشف بنیان اندیشۀ مکتبهای مطلقگرای «ماهآیآنای:» بودایی باز نماید. زیرا مکتبهای فلسفی بودایی هر یک اندیشهای خاص از آموزههای مرشد خویش را بنیان تفکر خویش قرار میدهند و به نوعی آن را گسترش میدهند. به نظر نگارنده، بودا بذر اندیشههایی را کاشت که در زمان خویش قابلیت توسعۀ آن نبود و بعدها این مکتبهای فلسفی بودایی بودند که آن را بسط دادند.
نگارنده در فصل دوم به مبحث تهیگی در اندیشۀ «مادهیاماکا» و راه میانهای که در عمل و اندیشۀ این مکتب در برخورد با جهان و زندگی پیش میگیرد، میپردازد. «نآگآرجونا» ناخودی بودایی را گسترش وسیعی داد و آن را جنبهای کیهانی بخشید. به طوری که قائل به آن است که بدون ناخودی یا تهیگی از خودبودی، جهان اینی نبود که هست؛ به عبارتی دیگر «شدن»های زندگی ناشی از تهیگی جهانی است. اندیشۀ «مادهیاماکا» بیشتر از «یوگاچآرا» مورد توجه محققان غربی قرار گرفت. زیرا بیشتر جنبۀ فلسفی دارد و با روشی جدلی (دیالکتیک) به جنگ تمام ادلههای عقلانی بشر میرود و آنها را فاقد اعتبار وجودی میکند. بهطوری که حتی قاعدۀ علّی را نیز از این قاعده مستثنی نمیداند. اما از طرفی دیگر تمامی این قانونهای جهانی را در حیطۀ نسبی کاربردی میداند.
نگارنده در فصل سوم اندیشۀ مکتب فلسفی دوم را از شاخۀ «ماهآیآنا» را مورد بررسی قرار میدهد که جنبۀ آگاهی در اندیشۀ بودا و بستگی موضوعات ادراکی به آن را مورد توجه قرار میدهد. گویا در این دوران و با توجه به عملکرد «مادهیاماکا» در کاربرد اندیشۀ جدلی خویش در سرکوب اندیشههای پیشین، راه برای بروز اندیشۀ حیطۀ مطلق و چگونگی بروز آن به دایرۀ نسبیت مهیا میشود. بهطوری که این مکتب آگاهی و ذهن را نسبت به دنیای بیرون ترجیح میدهد و زندگی را در دگرگونیهای آگاهی و فرافکنی این دگرگونیها بر دنیای بیرون میبیند. برخلاف «مادهیاماکا»، این مکتب آنچنان مورد توجه فیلسوفهای غربی قرار نگرفت و از آنجایی که حیطۀ اندیشۀ آن جنبهای معرفتشناسانه داشت، بیشتر مورد توجه روانشناسانی مانند «یونگ» قرار گرفت.
فصل چهارم هستیشناسی «اوپانیشادی» و مکتب «ادوایتاودآنتا» که مؤسس آن «شانکاراچآریا» است، مورد بررسی قرار میگیرد. البته پیش از ورود به این بحث از جهت ضرورت آشنایی با اندیشۀ پیشین «اوپانیشادی»، هستیشناسی اسطورهای ودایی نیز مورد بررسی قرار میگیرد. «ادوایتاودآنتا» از گروه «آستیکا» در اندیشههای فلسفی هند است و به ظاهر در تضاد با دو مکتب قبلی (ناستیکا) است. «شانکارا» به خوبی از فضای ایجاد شده توسط دو مکتب قبلی در بحث هستیشناسی و معرفتشناسی استفاده میکند و با استناد به اندیشۀ مطلقگرای «اوپانیشادها»، هستیشناسی خویش را بر پایۀ حقیقت مطلق «براهمان» یا «آتمان» پایهریزی میکند. او موجودیت جهان را واقعیتی در برابر حقیقت مطلق و وابسته به آن میداند که البته تغییرات آن، تأثیری بر آن حقیقت مطلق نمیگذارد. جهل، بنیانی مهم در اندیشۀ شانکاراست و آن برآمده از دوگانگی ذهن انسان است که حقیقت را از آنِ جهان میداند نه برهمان. شانگارا بسیار از اندیشههای دو مکتب بودایی بهره برد، بهطوری که او را یک بودایی در خفا میدانستند! تفکر مطلقگرا و مبتنی بر تجربۀ غیردوگانگی این مکتب که مشترک با دو مکتب قبلی است، در واقع پلی بین دو شاخۀ «آستیکا» و «ناستیکا» در اندیشۀ فلسفی هند زد. با این حال همواره بین این مکتبها مجادلات فلسفی بوده است که بیشتر از آنکه بر اساس حقیقتی بوده باشد، بنیانی در مخالفت دیرینه بین «آستیکا» و «ناستیکا» دارد. تحقیقات زیادی بر مکتب «ادوایتا» شده است و مقایسههایی نیز بین این مکتب و دیگر مکتبهای شرق و غرب مانند ابنعربی و نوافلاطونی شده است.
فصل پایانی این نوشتار کوششی در تحلیل و مقایسهای این سه مکتب و دو اندیشۀ پیشتر آن یعنی «اوپانیشادی» و «بودایی» است. با توجه به پژوهشهایی که تاکنون پیرامون مقولۀ هستیشناسی این مکتبهای فلسفی شده است، نگارنده سعی بر این دارد که شباهتهای فکری این مکتبها را مطرح نماید و به زوایایی که تاکنون به آن پرداخته نشده است، بپردازد. این مهم هم در انتهای هر فصل به شکل مرور و نقد مکتب مزبور انجام شده است و هم در این فصل.
فهرست مطالب کتاب:
پیشگفتار
فصل اول: هستیشناسی بودا
فصل دوم: مکتب فلسفی شونیاوآدا (مادهیاماکا)
فصل سوم: مکتب فلسفی ویجنآناوآدا (یوگاچآرا)
فصل چهارم: اوپانیشادها و مکتب فلسفی ادوایتاودآنتا
فصل پنجم: همسازی پنج اندیشۀ مطلقگرا
فهرست منابع
نمایۀ نامها و اصطلاحات
پربازدید ها بیشتر ...
حکایتی از پله دوم
فریدون مجلسیمجلسی که از دیپلماتهای قدیمی کشورمان است، در این کتاب به روایت زلال و خودمانی خاطرات خویش میپردازد
ادبیات، فیلم، فرهنگ؛ اصول و مبانی نقد
مایکل رایاننویسنده در این کتاب نقد و نظریه را در بستری میانرشتهای با زبانی روان و گویا در برابر خواننده قرار
نظری یافت نشد.