شعارنویسی بر دیوار کاغذی، از متن و حاشیۀ ادبیات معاصر
خلاصه
در این کتاب در واقع همه چیز از موضوعات و مسائل اجتماعی، پسزمینههای ادبیات در جامعه، نقد و مطالبی که مربوط به فضای ادبیات کشورمان در ۱۵ سال اخیر میشود، وجود دارد.معرفی کتاب
برای دیدن بخشی از صفحات کتاب، لینک فایل پی دی اف (pdf) را ببینید.
در این کتاب در واقع همه چیز از موضوعات و مسائل اجتماعی، پسزمینههای ادبیات در جامعه، نقد و مطالبی که مربوط به فضای ادبیات کشورمان در ۱۵ سال اخیر میشود، وجود دارد.
عمر فکر ادبی در ایران به قدمت عمر ادبیات مدرن فارسی است، اگر سالهای منتهی به انقلاب مشروطه را به عنوان نقطه قراردادی آغاز مدرنیسم ادبی در ایران بپذیریم. از همان طلیعۀ مشروطه، نوشتن در باب ادبیات بخش ثابت مطبوعات بوده است. این فرایند چندباری به رکود خورده و پوست انداخته، بارها شکل عوض کرده و تا به امروز یک قرن زندگی پربار و آبرومند داشته است. آخرین پوستاندازی جدی صفحۀ ادبیات را باید خرداد 76 دانست، دورانی که صفحۀ ادبی روزنامهها همزمان با دیگر صفحات شکل عوض کرد و سوار بر موج جدید روزنامهنگاری پس از دوم خرداد بازتعریف شد. بعد از رکودی طولانی ادبیات دوباره در روزنامهها جا باز کرد، نوشتن در باب ادبیات پرورش یافت و رشد کرد، کمکم از تجمل به ضرورت بدل شد و به ویژه در سالهای نخست دهۀ هشتاد همین صفحات ادبی نبض ادبیات مملکت را در دست گرفتند.
خواسته یا ناخواسته صفحات ادبی روزنامهها خود را چنان بسط دادند که توان کشیدن این بار را داشته باشند. آن دو سه صفحهای که هر روزنامه در هفته منتشر میکرد، هم محل سنگینترین و پیچیدهترین بحثهای نظریۀ ادبی بود و هم خلاصهای از اخبار ادبیات کمرمق ایران، هم نقد رمان و مجموعه داستان و مجموعه شعر و هم خود شعر و داستان. و حالا که دهۀ نود است، داستان همچنان ادامه دارد.
روزنامهنویس صفحات ادبی برای فرونشاندن کنجکاوی و ارضای میل تفکر است که مفاهیم را به کار میبندد، چیزهایی ـ ایدهها، مفاهیم، باورها ـ از اطراف و اکناف علوم انسانی وام میگیرد و بدل میکند به سلاحی برای نبرد با متن ادبی، با وضعیت ادبی. او خود را در فرآیند مبارزه میبیند و همراه و همرزم دارد، منتها در قیاس با ایدئولوگهای مبارزه که کتاب و جزوه مینویسند و نیروهای فیزیکی آن که مبارزه خیابانی را پیش میبرند، او شعارنویس دیوارهاست.
این کتاب برآیند بیش از 200 یادداشت و مقاله و نقد کتاب است که در دهۀ هشتاد در مطبوعات ایران منتشر شده است. نویسنده هرچه در این یادداشتها و مقالهها نوشته بود را بازخوانده و مطالب تکراری را حذف کرده و باقی مطالب را به هم ربط داده است تا این کتاب شکل گرفته است.
آنچه مدنظر نویسنده بوده نوعی دوگانگی است که در تفکر ژورنالیستی اجتنابناپذیر است و اصلا باید وجود داشته باشد تا تفاوتش را با دیگر انواع تفکر مشخص کند، نوعی تناقش درونی که چه بسا موتور پیشبرنده و فراهمآورندۀ شرایط امکان این شکل از تفکر باشد: توأمانی و همزمانی گذرایی و ماندگاری.
نوشتن کتاب با این هدف صورت گرفته است: تلاش بر گردآوردن و بازنویسی مضامین و تکههایی که افزون بر واقعهای خاص، توان خطاب قرار دادن کلیتی را داشته باشند که محیط است بر آن واقعه و به این طریق برای مخاطبانی که هنوز نیامدهاند، خواندنی باشد و حرف داشته باشد، خواه آن واقعه انتشار کتابی باشد یا جایزۀ ادبی یا ایدهای که در دهۀ هشتاد به صحنه آمد و بعد کمرنگ شد و از یادها رفت.
بخش نخست مروری است بر آنچه در حوالی ادبیات داستانی گذشت، از ظهور ناگهانی خیل داستاننویسان جوان تا فشار هشتسالهای که کمسابقه بود و ترسی که در جان نویسندگان ریشه دواند و مهاجرت تدریجی اهالی ادبیات به فضای مجازی. بخش دوم نگاهی است به متون منتشر شده، تلاشی است برای شکار خصایل کلی و عناصر بوطیقایی داستاننویسی ایران در این دوران.
در تکهای از بخش اول کتاب میخوانیم:
یکی از تغییرات بنیادین فضای ادبیات داستانی ایران در این ده پانزده سال، تغییر سن چهرههای ادبی است. مفهوم «چهرهشدن» یا شهرت، محتوا و فراگیری سابق خود را از دست داده است. نویسندۀ «مشهور» در دهۀ هشتاد موجودی است به کل متفاوت از نویسندۀ «مشهور» دهۀ چهل. این تغییر روشن است و از چشم دور نمیماند. شهرت نویسندگان دهۀ هشتاد، اگر شهرت برای چنین حرفهای هنوز معنایی داشته باشد، در سنوسالی به کل متفاوت از نویسندگان دهۀ چهل آغاز میشود. سکان هدایت بدنۀ اصلی داستاننویسی ما به دست آنان افتاده که در عرف جامعۀ ایران و زبان فارسی «جوان» خوانده میشوند و میانگین سن نویسندگانی که مجموعه داستان یا رمانی از آنان منتشر میشود، به وضوح پایین آمده است. مقصود دگرگونی در سنوسال نویسندگان دهۀ هشتاد است، یا چنانکه خواهیم دید فاصلۀ 1376 تا 1388.
در قسمتی دیگر نیز آمده است:
داستانهای چخوف بیشک درآمدی است بر شکل جدیدی از زاویه دید که در قرن بیستم رواج یافت و «زاویه دید دوربین» نام گرفت و بسیاری از نویسندگان به کارش بردند. به نظر میرسد به همان میزان که داستایفسکی اروپا را تکان داد و در این قاره پیروان و سینهچاکان فراوان یافت، چخوف باب طبع نویسندگان ینگه دنیا بوده است. در قرن بیستم دهها نویسندۀ امریکایی داستان کوتاه میتوان یافت که ادامهدهندگان جدی دستاوردهای چخوفاند: اتکا به زندگی روزمره، انتخاب شخصیتهای معمولی و آدمهای میانمایه به عنوان قهرمان داستان، افراط در عینیگرایی و شرح آنچه با چشم غیرمسلح قابل مشاهده است، رغبت اندک به داستانهای روانشناختی و بیمیلی به کاوش اعماق ذهن شخصیتها. شاخصترین نمونههایش را بیتردید در آثار ارنست همینگوی باید جست. او سنت چخوفی را در عالیترین شکل اجرا کرد، میراث چخوف را جلا داد و به اوج رساند. جی دی سلینجر، ریموند کارور، جان چیور، الیس مونرو، ان بیتی و امثالهم دیگرانی هستند که در این سنت جای میگیرند و داستاننویسیشان ادامۀ چخوف است و استوار به تکنیکهایی که چخوف جدی گرفت و به کار بست. با این حال، به گمانم در این سنت، هیچکدام به قلهای که همینگوی بر آن تکیه زد دست نیافتند.
فهرست مطالب کتاب:
مقدمه
بخش اول: زمانه و زمینۀ ادبیات در دهۀ هشتاد
بخش دوم: چخوفیسم ایرانی و ادبیات زندگی روزمره
پربازدید ها بیشتر ...
ادبیات، فیلم، فرهنگ؛ اصول و مبانی نقد
مایکل رایاننویسنده در این کتاب نقد و نظریه را در بستری میانرشتهای با زبانی روان و گویا در برابر خواننده قرار
فصلنامۀ علمی ـ پژوهشی اباختر، بهار 1396، شمارۀ 31 و 32
جمعی از نویسندگان به صاحبامتیازی و مدیرمسئولی محمدعلی مهدوی امیریشمارۀ سیویکم و سیودوم از فصلنامۀ علمی ـ پژوهشی «اباختر» ویژۀ بهار 1396 منتشر شده است. این شماره از
منابع مشابه بیشتر ...
ادبیات، فرهنگ و جامعه: دربارۀ ادبیات فارسی معاصر
گردآوری و ترجمۀ مسعود فرهمندفرادبیات زمانی که کارکردی آشکارا اصلاحگرانه دارد، نقصها و بدیهای جامعه را آیینهوار بازتاب میدهد و
1348: سخنی پیرامون انقلاب 57 از گذرگاه ادبیات
سیامک مهاجریدر دهۀ چهل کمتر صدایی به اندازۀ ادبیات و هنر رسا و همهگیر بود. پس میشد خطر کرد و نزدیکشدن به این
نظری یافت نشد.