
سیاحتنامۀ ایران
خلاصه
سفر نویسنده در سال 1900م آغاز شده و در سال 1902م به پایان رسیده است. او در این سفر، برای رسیدن به ایران از انگلستان و از مسیر آلمان، لهستان، اوکراین و روسیه گذشته است. بخشی از سفر در خاک اروپا با قطار صورت گرفته است و از هنگام ورود به منطقۀ خزر و سپس ایران، مجبور شده است راه را با گاری، درشکه، کالسکه و حتی گاه بر پشت اسب و قاطر طی کند. هنگام خواندن این کتاب، با رفتارهای اجتماعی و با صحنههایی روبرو میشویم که هنوز پس از گذشت چند دهه، کمابیش در ایران قابل رؤیت است.معرفی کتاب
برای دیدن بخشی از صفحات کتاب، لینک فایل پی دی اف (pdf) را ببینید.
سفرنامهنویسی در دورۀ قاجار دارای ویژگیهای خاصی است؛ این گونۀ ادبی بهخصوص در دورۀ ناصری شدت بیشتری پیدا کرده است. سفرنامهنویسی از دو جنبه حائز اهمیت است؛ نخست آنکه بازتاب بخشی از افکار عمومی است، وقتی نویسنده به توصیف محیط پیرامون خود میپردازد. دیگر اینکه نسبت به موضوع از خود واکنش نشان میدهد و موضعگیری و احساس واقعی خود را بروز میدهد و نگرش خود را بیان میکند.
نام اصلی این کتاب که اثری دوجلدی است و جلد دوم آن به دست نیامد، «عبور از سرزمینهای دلخواه» است. این عنوان در نسخهای که لسانالسلطان ترجمه کرده، به «سیاستنامۀ ایران» برگردانده شده است. امّا با توجه به عنوان انگلیسی اثر و همچنین محتوای آن، به نظر میرسد نام صحیح کتاب «سیاحتنامۀ ایران» باشد که بر اثر کمدقّتی مترجم یا کاتب به «سیاستنامۀ ایران» تبدیل شده است. متن انگلیسی و کامل این کتاب، توسّط علیاکبر رشیدی به زبان فارسی ترجمه شده است. این مترجم عنوان «ایران در آستانۀ مشروطیت» را برای این کتاب در نظر گرفته است.
آرنولد هنری ساویج لندور (دسامبر 1872 ـ دسامبر ۱۹۲۴) نقاش، عکاس، نویسنده، جامعهشناس، جهانگرد، ماجراجو و مردمشناس انگلیسی است که در فلورانس ایتالیا زاده شد. وی نوۀ والتر ساویج لندور، شاعر و نویسندۀ انگلیسی است که مدتها در ایتالیا زندگی میکرد. پدر آرنولد، چارلز ساویج لندور و مادرش اسمرآلدا آرمیدا پیسلی بودند. آرنولد با خواندن آثار ژول ورن به سفر علاقه یافت و بیشتر عمرش را به جهانگردی پرداخت. در پایان هر سفر، کتابی راجع به جاهایی که دیده بود و افرادی که ملاقات کرده بود مینوشت. کتاب پیش رو حاصل سفر او به ایران است. این نویسنده مدّتی پس از درگذشت پدر و مادرش، بر اثر غصّه و اندوه منزوی شد و در دسامبر 1924م درگذشت. او شرححالی را از خودش با نام «خاطرات یک جستجوگر» در سال 1924م منتشر کرد.
مترجم این کتاب لسانالسلطان اسماعيل (زنده در 1324ه) پسر صحافباشی است. آگاهی چندانی از زندگی او به دست نیامد. وی از مترجمان مخصوص دربار مظفّرالدین شاه قاجار بود که علاوه بر این کتاب، چند اثر دیگر را نیز ترجمه کرده است.
سفر نویسنده در سال 1900م آغاز شده و در سال 1902م به پایان رسیده است. او در این سفر، برای رسیدن به ایران از انگلستان و از مسیر آلمان، لهستان، اوکراین و روسیه گذشته است. بخشی از سفر در خاک اروپا با قطار صورت گرفته است و از هنگام ورود به منطقۀ خزر و سپس ایران، مجبور شده است راه را با گاری، درشکه، کالسکه و حتی گاه بر پشت اسب و قاطر طی کند. هنگام خواندن این کتاب، با رفتارهای اجتماعی و با صحنههایی روبرو میشویم که هنوز پس از گذشت چند دهه، کمابیش در ایران قابل رؤیت است. البته باید در نظر داشت که بخشی از نسبتهایی که نویسنده به مردم ایران میدهد، برداشتهایی است که وی در ظرف مدّت کوتاه اقامتش در ایران به آنها رسیده است و الزاماً با حقیقت منطبق نیست؛ امّا میتوان از لابلای این نوشتهها و این نسبتها به بخشی از رفتارهای اجتماعی ایرانیان که در صد سال پیش وجود داشته و بعضاً هنوز هم وجود دارد، پی برد. بررسی جامعهشناختی و روانشناختی که نویسنده از جامعه و مردم ایران آن روزگار به دست میدهد، بسیار باارزش است و اگرچه تماماً منطبق با واقعیّت نیست، دستکم به این معنی است که یک اروپایی دنیادیده، ایران را چگونه دیده و با چه برداشتی در مقایسه با دیگر جوامع با آن روبرو شده است.
هنرى ساويج لندور در جایجای کتاب خود به نکاتی اشاره میکند که دربردارندۀ فواید سیاسی و اجتماعی است. برای نمونه او در بخشی از کتاب چنین مىنويسد: «یکی از دلایل قلت کارخانه در ایران همین است. فقط معدودی از تجار به فایدۀ کم قناعت دارند و از طرفی هم ایرانی چندان بستگی به پول ندارد. به عکس کمتر کسی در روی زمین پیدا میشود که مثل ایرانی به این اندازه از راههای خارج از قانون پول تحصیل کند. البته خواهید پرسید در مملکتی که هیچ کار بزرگ تجارتی نیست و در کارها مداخله میشود و سرمایه به کار نمیافتد، چطور بدون زحمت پول تحصیل میشود یا زیاد میگردد. از راههای حرام پول تحصیل میکنند و اغلب به سود زیاد و کرورهای بسیار پول قرض میدهند و سود میخورند. گاهی صد پنجاه و صد هشتاد، بلکه صددرصد سود میگیرند. دیگر کمتر از صد پانزده نمیشود و حال آنکه تنزیل پول در مذهب اسلام حرام است».
نویسنده در تمام سفرنامهاش به صورت جستهوگریخته به مسئلۀ روسها در شمال ایران، وضعیت ایشان و رقابتشان با انگلیس پرداخته است. وی بر این باور است که روسها قصد ورود به هند را دارند و بر آنند که تجارت ایران و هند را در دست گرفته، با این کار ضربۀ محکمی به انگلیس بزنند.
او در فصلی مجزا به تحصیلات و تربیت در میان عامۀ مردم میپردازد: « کلیۀ ایرانیها تربیت دارند، ولی از روی جهل و غفلت؛ یعنی تربیت دارند نه از روی علم و ادب ... اکثر مردم خط دارند و به قدر حال خود حساب میدانند. تعلیم و تعلم بهجز شهرهای عمده، همه بسته به تدریس ملاها است که طبعاً قبل از همۀ چیزها آداب مذهبی را میآموزند ... در شهرهای بزرگتر تحصیلات بالاتر در مدارس میکنند که پهلوی مساجد است ... در طهران مدرسۀ دولتی که دارالعلومش مینامند، سالهاست ایجاد شده. معلمین خارجۀ صاحب سواد دارد و معلمین ایرانی دیگر که در اروپ تحصیل کردهاند علوم ادبیه را به اطفال میآموزند، السنۀ جدیده را خوب تحصیل کردهاند به انضمام علوم دیگر از قبیل ریاضی و فزیک و حکمت و نظام و غیره ... علوم متفرقه را به زبان فارسی تعلیم نمیدهند. همه به السنۀ خارجه است که اکثر زبان فرانسه است و فهم آن بالنسبه مشکل ... مردمان متمول اطفال خود را برای تحصیل به اروپ میفرستند».
آرنولد فصل هجدهم را به طبیعت ایران اختصاص داده است و از وضعیت زراعت، انواع و اقسام محصولات، صنایع و معادن شهرهای عمدۀ ایران، گیاهان مختلف و صنایعی مانند غربالگری، فلزسازی، دباغی، زرگری، نساجیهای پشم و ابریشم تا معادن گوگرد، نمک، مس و محصولات تکتک شهرها سخن میگوید.
در فصل نوزدهم به ازدواج و سنتهای مربوط به آن میپردازد: در باب حرمخانه و تخیلات اروپاییها در این زمینه صحبت میکند و بر این تخیلات خط بطلان میکشد. او مراسم مربوط به خاستگاری، نامزدی، مهریه، عقد و عروسی را در ایران به دقت شرح میدهد و معتقد است در خانوادههای ایرانی عشق و احترام فرزند نسبت به والدین به همان درجه است که والدین به اولاد دارند.
در فصل بعد دربارۀ زنان ایرانی سخن میگوید. چهره و اندام زنان ایرانی را با زنان فرانسوی و ایتالیایی مقایسه میکند و با توضیحات مفصل به این نتیجه میرسد که زنان ایرانی از لحاظ زیبایی در مقام بالاتری قرار دارند. همچنین شرح کلی از پوشاک و زیورآلات ایشان میدهد.
فصل بعد سفرنامه به جشن زادروز شاه اختصاص دارد. در این فصل شرح چراغانی، آذینبندی و شادمانی مردم و دولت آمده است. نویسنده از پذیرایی و مهماننوازی میزبان بسیار شاد میشود و از آن تعریف بسیار میکند. در فصل بعد، آرنولد از اماکن فرهنگی پایتخت دیدن میکند. از خزانه و موزۀ سلطنتی بازدید کرده، بار دیگر عمارت وزارت امور خارجه را یک دل سیر تفرج میکند؛ گویا نمای داخلی عمارت بسیار موردتوجه وی قرار گرفته است. نویسنده با دقت ویژهای تکتک وسایل داخل عمارت را وصف میکند؛ از جمله گلدانهای ژاپنی کار استادکاران آن سامان، مجسمههای سنگی، صندلیهای طلا و نقره، شمشیرهای طلاکوب، غذاخوریهای چینی و نقره و اسبابهای دیگر.
فصل بیستوسوم به خارج شدن آرنولد از تهران مربوط است. وی با دلیجان به سمت قم حرکت میکند. در راه قم از امامزاده عبدالعظیم عبور میکند و با تعجب از مردان و زنانی میگوید که دچار جذام شدهاند. در مسیر، زنان و مردان زیادی را میبیند که از الاغ برای سواری استفاده میکنند. او مسیر را هموار، خشک و بیآب و علف توصیف میکند. در فصل بعد، نویسنده، ملازمش و دلیجانچی نیمه شب وارد قم میشوند. راه سخت و خشک، به مذاق وی خوش نیامده و راضی نیست. وی در این باره میگوید: «قم یکی از شهرهای نازیبای ایران است، ولی چون مکانی است متبرک، اهمیت پیدا کرده». نویسنده شرح کوتاهی از مردم، دباغی چرم و کوزهگری این شهر میدهد. در قم توقف چندانی ندارد و با درشکهای تازهنفس شهر را ترک میکند. از دهات متعددی عبور میکند تا اینکه وارد کاشان میشود. کاشان را شهر قالیهای ابریشمی و مرکز کارخانجات نساجی و مسگری، شهری که مهمانخانهای ندارد مییابد و میگوید برای فرنگی مناسب نیست. وی ناچار میشود برای اقامت به تلگرافخانۀ انگلیسی برود. در کاشان از برج زینالدین، مسجد تاجالدین، مدارس مختلف و مسجدی به نام پنجه شاه دیدن میکند. آرنولد در این فصل شرح ماجرای به قتل رسیدن امیرکبیر را نیز تمام و کمال به دست میدهد. همینجاست که دلیجان وی در راه با راهزنان مواجه میشود، با دزدان درگیر شده، آنها را خلع سلاح میکند.
فصل بیستوهفتم به کشیشان فرنگی مقیم ایران اختصاص دارد. آرنولد میگوید: کشیشان «در علوم معموله و طبابت خیلی زحمت کشیده رواج دادهاند. مدارس و مریضخانههای خوب احداث کردهاند. از همه مستحسنتر طبابت آنهاست و دوایی که مجانی میدهند. کار کشیشی در ایران زحمت است. ابداً مأذون نیست مسلمانی را به دین عیسوی ترغیب و تشویق کند». در این فصل دربارۀ ارامنۀ اصفهان و اوضاع زندگی و فرهنگی آنها توضیحاتی داده میشود.
در فصل بیستوهشتم نویسنده به امور یهودیان اصفهان میپردازد. آرنولد مینویسد: «از ماه اکتبر سال 1889 تا دسمبر سنۀ 1891 یک یهودی عیسوی اهل طهران موسوم به میرزا روحالله قائممقام کشیش بود. برای ترویج دین عیسوی یک کتابخانه و یک مدرسه بنا به استدعای خود یهودیها احداث کردهاند ... به نظارت مجلس کشیشان مقیم جلفا لازم شد یک مدرسۀ شبانه دایر کنند؛ زیراکه بسیاری از اطفال روزها نمیتوانند مدرسه بروند. پس از ایجاد مدرسه خوب از پیش رفت».
نویسنده در فصل بعد به معماری شهر اصفهان میپردازد. وی در شهر تفرج کرده، عمارات، منارهها، مساجد و بازارها را به دقت بررسی میکند. پوشش زنان و مردان را توصیف میکند. حتی قلیان کشیدن افراد هم برایش جالب است. او به تکتک بازارهای اصفهان میرود و هر بار موضوعی را برای تفسیر برمیگزیند؛ از جمله بازار کلاهدوزها.
در فصل سیویکم به کارگاه قالیبافی میرود و از نزدیک با بافندگان، نحوۀ کارشان و نقشها و طرحها روبرو میشود. شیوۀ بافت را بسیار زیبا وصف میکند و اطلاعاتی دربارۀ کارگاههای مختلف قالیبافی در شهرهای ایران به دست میدهد. در فصل بعد مجدداً به معماری اصفهان میپردازد. معماری مدارس را کنکاش میکند؛ حتی کاشیکاری مدارس و مساجد را با تفصیل بیان میکند. به سیاحت چهل ستون میرود و تاریخچۀ کوتاهی را از این عمارت برای خواننده مینویسد. فصل بعد دربارۀ اهمیت تجاری اصفهان برای بیگانگان است. نویسنده اذعان میدارد اصفهان شهری است که هم از نظر سیاست و هم از لحاظ تجارت اهمیت دارد. این شهر به همۀ نقاط ایران راه دارد. سپس به بنادر مهم تجاری ایران از جمله بندرعباس و بندر لنگه میپردازد و تجارت وسیع انگلیسیها را در این شهر شرح میدهد. پس از آن محمره را توصیف میکند و در باب اهمیت کشتیرانی در کارون و اهمیت سیاسی ـ تجاری آن صحبت میکند. او رقابت روسیه و انگلیس را در این شهر شرح میدهد.
نویسنده در فصل سیوششم به نقاط مختلف شهرهای سر راه یزد، حتی بازارچهها و کاروانسراها سر زده، با مردم به معاشرت میپردازد. خانهها و آبانبارها را بررسی میکند و دربارۀ آنها سخن میگوید. از تجربههایش در باب دیدن غروب آفتاب از پشتبام خانههای روستاها، خوابیدن در شب روی قاطرها و ... سخن میگوید. از قناتهای مختلف شهر، محصول انار، چاپارخانه و کاروانسراها یاد میکند.
نویسنده پس از دیدن شهرهای یزد، راهی کرمان میشود. باز هم از قطاعالطریق، بیابانهای خشک و بیآب و علف، چاپارخانهها و کاروانسراها صحبت میکند. به محض ورود به کرمان، به دیدن کنسول کرمان میرود و با اصرار وی مهمان کنسول میشود. آرنولد پس از استراحت وارد شهر کرمان میشود و از عمارات، بازار، مدارس، مساجد و کاروانسراها دیدن میکند. یکی از اماکن جالب توجه نویسنده حمام شهر است. او شرح مبسوطی از داخل حمام، حنا بستن و مشتومال میدهد. سرانجام نویسنده آخر سفرنامه را به شرح ماجرای حملۀ آقا محمدخان به کرمان و وقایع مربوط به آن اختصاص میدهد.
تنها نسخۀ موجود از این ترجمه، نسخهای است که در مرکز احیاء میراث اسلامی قم به شمارۀ (4936) نگهداری میشود. این نسخه دارای 156 برگ در ابعاد 35 در 21 سانتیمتر است. برپایۀ آنچه در صفحۀ پایانی نسخه آمده است، تاریخ اتمام کتابت، سال 1324ق است.
فهرست مطالب کتاب:
1. مقدمۀ مصحح
دربارۀ نویسنده
دربارۀ مترجم
دربارۀ عنوان کتاب
دربارۀ نسخۀ خطی
دربارۀ رسمالخط
2. سیاحتنامۀ ایران
3. کتابنامه
فهرست مکانها
فهرست افراد
پربازدید ها بیشتر ...

مردمشناسی ساوه و زرندیه
عبداله سالاریکتاب مردمشناسی ساوه و زرندیه دربردارندۀ مقدمه، موقعیت طبیعی و تاریخی و اوضاع جغرافیایی، ویژگیهای ا

شرقشناسی هالیوود؛ تحلیل روایت پسااستعماری مسلمانان در دنیای هالیوود
مجید سلیمانی ساسانینویسنده در این کتاب به دنبال پاسخ به این پرسش است که بازنمایی ملل شرق، خصوصاً اسلام و مسلمانان در سی
منابع مشابه

شش ماه در ایران: سفرنامۀ ادوارد استاک
ادوارد استاکاین کتاب که به سال 1882 میلادی/ 1299 قمری انتشار یافته، نوشتۀ ادوارد استاک ایرلندی است که دربارۀ او
نظری یافت نشد.