تاریخ علت شناسی انحطاط و عقب ماندگی ایرانیان و مسلمانان از آغاز دورۀ قاجاریه تا پایان دورۀ پهلوی
خلاصه
متفکرانی که در این کتاب مورد بررسی قرار گرفتهاند را به طور کلی میتوان و با اندکی تسامح در چهار گروه دستهبندی کرد: الف) گروه متجددان مسلمان یا نمایندگان جریان تجددگرایی اسلامی یا نوگرایی دینی؛ ب) گروه نواندیشان و روشنفکران تجددگرای غیردینی و غربگرا؛ ج) گروه اندیشهگران ناسیونالیست و باستانگرا؛ د) گروه اندیشهگران مارکسیست یا متأثر از مارکسیسم.معرفی کتاب
برای دیدن بخشی از صفحات کتاب، لینک فایل پی دی اف (pdf) را ببینید.
پژوهشگران تاریخ ایران معمولاً سرآغاز جریان تجددگرایی و نوخواهی و نواندیشی در ایران را از آغاز قرن نوزدهم و دورۀ جنگهای ایران و روسیه و تبعات آن تلقی میکنند؛ اما حقیقت آن است که به لحاظ موضو مورد پژوهش این کتاب، پیش از حادثۀ تلخ شکستهای ایران از روسیه و برخورد جدی و مستمر ایران با مدنیت برتر و صنعتیشدۀ غرب در اوایل عصر قاجاریه، حادثۀ تلخ و مصیبتبار دیگری روی داده بود که تا اندازهای اندیشۀ معدودی از اندیشهگران ایرانی را به جنبش واداشت و آنها را به تأمل و تفکر دربارۀ علل و عوامل ضعف و زوال ایران سوق داد. آن حادثه چیزی نبود جز انقراض سلسلۀ صفویه. مجموعهای از رسائل منظوم و منثوری که اندیشهگران و علمای ایرانی در همان زمان دربارۀ علتشناسی زوال و انحطاط صفویه و ایران پدید آوردهاند، با عنوان «علل برافتادن صفویان» به چاپ رسیده است. پدیدآورندگان این رسائل، زوال صفویه و انحطاط ایران را بر بنیاد درک سنتی از بینش قرآنی ـ اسلامی علتشناسی کردهاند و واژگونی ارزشهای اخلاقی و شیوع ظلم و بیداد و حاکمیت ناشایستگان را بر ارکان دولت از عمده اسباب و علل نزول و انحطاط ایران صفوی به شمار آوردهاند.
اما استمرار روابط ایران و کشورهای مترقی غرب و گستردگی روزافزون کمّی و کیفی این روابط و پیدایش و رشد جریان اصلاحات و اصلاحطلبی، از اوایل دوران ناصری به بعد بهویژه شروع تدریجی نهضت ترجمۀ کتب علمی و تاریخی و سیاسی، از زبانهای اروپایی به زبان فارسی و ورود روزافزون مظاهر مدنیت جدید به ایران و تأسیس روزنامهها و کشفیات مستشرقین دربارۀ تاریخ و تمدن ایران باستان و پیدایش مدارس و مؤسسات آموزشی جدید مثل دارالفنون، علل و عواملی بودند که بیش از پیش نخبگان و فرهیختگان جامعۀ ایران را به سمت و سوی علتشناسی ترقی غرب و انحطاط ایران و شرق سوق دادند و بهتدریج موجبات تحول در تاریخنگری و تاریخنگاری سنتی را فراهم آوردند. بر اساس چنین زمینهای از اوایل عصر ناصری به بعد، اندیشهگران متجدد و مصلحی در ایران ظهور کردند و آثار ارزندهای را در ادبیات سیاسی و تاریخ ایران به وجود آوردند که پیش از آن سابقه نداشت و بررسی محتوای آن آثار با تکیه بر مورد «علتشناسی انحطاط» موضوع گفتارهای این کتاب است.
متفکرانی که در این کتاب مورد بررسی قرار گرفتهاند را به طور کلی میتوان و با اندکی تسامح در چهار گروه دستهبندی کرد: الف) گروه متجددان مسلمان یا نمایندگان جریان تجددگرایی اسلامی یا نوگرایی دینی؛ ب) گروه نواندیشان و روشنفکران تجددگرای غیردینی و غربگرا؛ ج) گروه اندیشهگران ناسیونالیست و باستانگرا؛ د) گروه اندیشهگران مارکسیست یا متأثر از مارکسیسم.
موضوع مورد توجه گروه اول، اختصاصاً انحطاط مسلمانان است. متجددان مسلمان در علتشناسی انحطاط اگر هم از ایران سخنی بگویند، فقط به ایران دورۀ اسلامی به عنوان یکی از اجزای کلیت بزرگتری به نام جهان اسلام و تمدن اسلامی نظر دارند. نزد آنها دین اسلام جوهری ترقیآفرین و تمدنساز داشته و دارد که در گذشته تا حدی در خلق تمدن درخشان اسلامی خود را نشان داده است. پس انحطاط مسلمانان اساس به دلیل انحراف از اسلام اصیل و پوشیده شدن جوهر ترقیآفرین آن به دست علل و عواملی چون استبداد سیاسی، استبداد دینی، تهاجم اقوام بیگانه و نفوذ افکار و فرهنگهای نامتناسب با اسلام روی داده است.
در برابر گروه اول، نمایندگان جریان غربگرایی یا تجددگرایی غیردینی قرار دارند که عمدتاً آیین و فکر و فرهنگ شرقی را عامل انحطاط و عقبماندگی برداشت میکنند؛ فکر و فرهنگی که استبداد شرقی و خرافه و موهومات غیرعلمی یا ضدعلمی از درون آن روییده و میروید و هیچگاه اجازۀ رشد سیاست علمی و مردمی و عقلانیت علمی و فلسفی را نداده و نمیدهد. گویی نزد این گروه مفهوم مورد قبول و مورد توجه نه مفهوم «انحطاط» که مفهوم «عقبماندگی» است.
نمایندگان گروه سوم یعنی جریان باستانگرایی، معمولاً از انحطاط ایران باستان سخن میگویند. گویی نزد آنها ایران باستان، مدینۀ فاضلهای مهد خرد و فرهنگ و فلسفه و سیاست و حکومت عادلانه بوده که با آمدن عرب و اسلام زوال یافته و جای خود را به ویرانهای بیدروپیکر داده است که سرنوشتش را اقوام مهاجم بیگانه و وحشی رقم زدهاند. باستانگرایان معمولاً قضاوتشان دربارۀ تایخ ایران باستا و ایران دورۀ اسلامی با تعصبی تند و غیرعلمی همراه است؛ تعصبی که به آنها اجازه نمیدهد تا آنگونه که شایستۀ عالِم تاریخ و پژوهشگر منصف است به علتشناسی زوال و انحطاط دست یازند.
گروه اندیشهگران مارکسیست یا متأثر از مارکسیسم نیز خود به دو دسته تقسیم میشوند؛ یک دسته که در دورۀ پهلوی اکثریت قاطع داشتند و به تبعیت از تفسیر استالینستی از مارکسیسم بر این باور بودند که ایران نیز مثل کشورهای اروپایی مرحلۀ بردهداری را گذرانده و به فئودالیسم رسیده است؛ اما فئودالیسم ایرانی تا روزگار جدید به علت پیشامدهای تاریخی و تهاجم اقوام بیگانه نتوانسته راه تکامل را بپیماید و به سرمایهداری برسد و در دورۀ جدید نیز استعمار غربی بر جوامعی چون ایران سلطه یافته و راه تکامل درونی و طبیعی آنها را بسته است. اما معدودی از مارکسیستهای ایرانی اواخر دورۀ پهلوی با تبعیت از نظریۀ شیوۀ تولید آسیایی، بر این باور که ایران نیز مثل جوامع غربی دارای نظام فئودالیته بوده باشد، قلم نفی میکشیدند و معتقد بودند که ایران از قدیم الایام در بند نوعی از شیوۀ تولید مبتنی بر مالکیت جمعی و دولتی بوده که عامل پیدایش و پایداری «استبداد شرقی» و در نتیجه مانع پیدایش و رشد مالکیت خصوصی و تکامل جامعۀ مدنی بوده است.
در مجموع میتوان گفت که نزد دو گروه اول و سوم مفهوم «انحطاط» و نزد دو گروه دوم و چهارم مفهوم «عقبماندگی» وجود دارد. نزد بعضی از اندیشهگران هر یک از این گروهها نیز ممکن است هر دو مفهوم را یافت. در کل نظریههایی که از سوی اندیشهگران گروههای چهارگانه در زمینۀ «علتشناسی انحطاط» ارائه شده را میتوان به این شکل خلاصه کرد: نظریۀ دین عامل عقبماندگی، نظریۀ خط و الفبا عامل عقبماندگی، نظریۀ فرهنگ عامل انحطاط و عقبماندگی، نظریۀ استبداد عامل انحطاط و عقبماندگی، نظریۀ عرب عامل انحطاط و عقبماندگی، نظریۀ جغرافیا ـ شیوۀ تولید عامل عقبماندگی. هرچند بیشتر متفکرانی که در این کتاب مورد بررسی و گزارش قرار گرفتهاند، هر یک به نوعی و به درجاتی تکعاملبین و از تعامل عوامل مادی و معنوی غافل بودند؛ اما به نظر میرسد امروزه میتوان از مجموع و ترکیب افکار و نظریههای همۀ آنها برای پیمودن راه تأسیس یک نظریۀ علمی و فلسفۀ تاریخی جامعتر و علمیتر برای پرسش از علل و عوامل انحطاط و عقبماندگی تا حدی استفاده کرد.
فهرست مطالب کتاب:
مقدمه
درآمد: نگاهی به پیشینۀ علتشناسی انحطاط در تاریخنگری اسلامی و ایران از ابن خلدون تا اوایل دورۀ قاجاریه
فصل اول: میرزا فتحعلی آخوندزاده
فصل دوم: میرزا ملکمخان ناظمالدوله
فصل سوم: میرزا یوسفخان مستشارالدوله
فصل چهارم: سیدجمال الدین اسدآبادی
فصل پنجم: میرزا آقاخان کرمانی
فصل ششم: میرزا عبدالرحیم طالبوف
فصل هفتم: میرزا محمدحسن نائینی
فصل هشتم: سیدحسن تقیزاده
فصل نهم: ابراهیم پورداود
فصل دهم: ذبیح بهروز
فصل یازدهم: احمد کسروی
فصل دوازدهم: مهدی بازرگان
فصل سیزدهم: مرتضی مطهری
فصل چهاردهم: علی شریعتی
فصل پانزدهم: نظریۀ شیوۀ تولید آسیایی و هواداران ایرانی آن
نتیجهگیری پایانی
فهرست منابع و مآخذ
پربازدید ها بیشتر ...
گزارشهایی دربارۀ مختصر عملیاتی در جنوب ایران: رویارویی نظامی بریتانیا و ایل قشقایی در بهار و تابستان 1918 م/ 1336 هـ.ق
سر پرسی سایکس، کلنل ای.اف. اورتون و دیگرانآنچه در این کتاب آمده، مجموعهای از گزارشهای فرماندهان بریتانیایی رشتهعملیاتی است که در بهار و تاب
منابع مشابه بیشتر ...
سفرنامۀ کلودیوس جیمز ریچ (از نینوا تا تخت جمشید)
کلودیوس جیمز ریچدقت در ثبت یادداشتها مشخصۀ اصلی سفرنامۀ کلودیوس جیمز ریچ است. در پارهای موارد، گزارشهایش دربارۀ ا
تحفۀ فاطمیه: جنگنامۀ سردار فاتح در یزد
میرزا مهدی جلالی یزدی«تحفۀ فاطمیه» اثر شادروان میرزا مهدی جلالی یزدی است که در ستایش و گزارش جنگ محمدرضا خان سردار فاتح ب
دیگر آثار نویسنده بیشتر ...
فصلنامۀ تاریخ مردم مردمنامه، شمارۀ هشتم و نهم، بهار و تابستان 1398
جمعی از نویسندگان به سردبیری داریوش رحمانیانشمارۀ هشتم و نهم از فصلنامۀ تاریخ مردم «مردمنامه» در نه بخش تاریخ اجتماعی، تاریخ اقتصادی، ادبیات و
فصلنامۀ تاریخ مردم مردمنامه، شماره چهارم و پنجم، تابستان و پاییز 1396
جمعی از نویسندگان به سردبیری داریوش رحمانیانشمارۀ چهارم و پنجم از فصلنامۀ تاریخ مردم «مردمنامه» ویژۀ تابستان و پاییز 1396 منتشر شده است.
نظری یافت نشد.