جنون آباد حیرانی؛ مجموعۀ شعر
خلاصه
شعر واصفی در سبکی میانۀ مکتب وقوع و سبک هندی جریان دارد. در شرح احوالات عاشقانۀ خاص با بیان ساده، به مکتب وقوع نزدیک میشود و در ساختار بیان و اسلوب معادله از سبک هندی متأثر است.معرفی کتاب
برای دیدن بخشی از صفحات کتاب، لینک فایل پی دی اف (pdf) را ببینید.
میربهادر واصفی فرزند میرمحمد نبیواصف و نوادۀ میرمحمد نبی احقر از میران بدخشان، در چهارم حمل 1316 هـ.ش. در قریۀ سیدهادی غیلاوک تیشکان کشم بدخشان در یک خانوادۀ فرهنگی دیده به جهان گشود. واصفی در خانوادهای تولد یافته که اسلاف و گذشتگان و بزرگان و بیشتر اعضای آن شاعر و صاحب دیوان بوده و محیط خانوادهاش کانون شعرسرایی، طبعآزمایی، مثنویخوانی، شهنامهخوانی و حافظ و سعدی و بیدلخوانی بوده است. او با استعداد خدادادی خویش، از نهسالگی به شعرسرایی آغاز میکند و مورد تشویق بزرگان قرار میگیرد. وی ابتدا تعلیمات دینی، ادبی و فرهنگی را نزد پدر روانشادش میرمحمد نبی واصف که ادیب، عارف و شاعر مشهور وقت بوده و صاحب دیوان است، فراگرفت. بعد از آنکه از قریۀ سیدهادی غیلاوک تیشکان به مرکز کشم (مشهد) بدخشان نقل مکان کرده و مسکن گزین شدند، شامل ابتدائیۀ جرشاه بابای کشم شد. در سال 1336 شامل متوسطۀ ابن سینای کابل و سپس شامل دارالمعلمین کابل شد و در سال 1341 به سویۀ بکلوریا فارغ شد. پس از فراغت، ابتدا به حیث معلم در لیسۀ غازی کابل و بعد به حیث معاون و مدیر لیسهها، مفتش و معاون معارف ولایتهای بدخشان و تخار ایفای وظیفه کرد. در سال 1353 اداره و معارفداری را در کشور هندوستان فراگرفت و بعد از آن هم تا نیمۀ سال 1371 وظایف مختلفی را در وزارتهای معارف، آب و برق و تجارت انجام داده است. وی بعد از سال 1371 به سبب جنگهای خانمانسوز به بدخشان برمیگردد و خانهنشین میشود. بعد از گذشت دوازده سال دوباره به کابل بازمیگردد و در وزارت زراعت به حیث مشاور فرهنگی ایفای وظیفه میکند. بعد از آن در مجلۀ «افغان» بیسیم به حیث سردبیر و ویراستار کار میکند. او در سال 1390 به مجلس سنای کشور راه مییابد و تاکنون به حیث سناتور در مجلس بزرگان (مشرانو جرگه) خدمت میکند. از او تاکنون سه اثر منتشر شده است. دیوان میربهادر واصفی که بالغ بر 24 هزار بیت شعر دارد؛ سیصد حکایت انتباهی لقمان حکیم که بالغ بر 3700 بیت است و کلیله و دمنۀ منظوم که قریب به 6000 بیت دارد. در این کتاب نیز مجموعهای از غزلها و مثنویهای او گردآوری شده است.
تاریخنگاری و ادبیات و به تبع آن، نقد ادبی در افغانستان معاصر، با وجود کممایگی یکی در ماده و معنا، از مشکل بزرگ دیگری هم رنج میبرد و آن توجه و تمرکز انحصاری بر شاعران پایتختنشین و غفلت قاصرانه از حوزههای ادبی در دیگر ولایات است. در مجلات و پژوهشهای ادبی این سالها اگر شاعر حاشیهنشینی هم مجال طرح یافته، به مدد کوچیدن به پایتخت و همنشینی و دوستی با اصحاب مرکز بوده است. به همین دلیل شاعرانی چون مخفی بدخشی و نادم قصاری و بسیاری دیگر با وجود استعداد بسیار، چندان شناختهشده نیستند. اگرنه در کنار شاعران انجمن ادبی کابل میتوان و باید از شاعران بالیده در حوزۀ ادبی هرات و بدخشان و سایر ولایات نیز یاد کرد که هر کدام سنت پرورشی علیحده و سیر و سلوکی متمایز داشته و زیباییشناسی مخصوص خودشان را در حوزۀ شعر دنبال میکردهاند.
شعر واصفی در سبکی میانۀ مکتب وقوع و سبک هندی جریان دارد. در شرح احوالات عاشقانۀ خاص با بیان ساده، به مکتب وقوع نزدیک میشود و در ساختار بیان و اسلوب معادله از سبک هندی متأثر است. اما خوبی کار در این است که او در هندیسرایی نیز مانند عندلیب طرزی چندان به نازکخیالیهای دشوار و پیچیده نمیگراید. خواننده شعر ایشان را شعری پرمضمون و مطبوع مییابد با زبان و بیان متعادل.
استفاده از امکانات بیان اقلیم و زمانه نیز یکی دیگر از شیرینیهای شعر واصفی است. کاری که خوانندۀ امروزی را نمیرماند و خیلی راحت میشود این شعر را در کنار شعر امروزیان نهاد و از آن بهرهها گرفت.
حلقۀ زلف تو زنجیر بلاخیز دل است
ای به قربان دو چشم تو که مردمدار است
نعمت وصل تو پیرانهسرم کرد جوان
فکرپروردۀ خود ساز که بی تو خوار است
ایشان وقتی از عناصر تکراری مانند زلف و بناگوش نیز حرف میزند، باریکی و ذوقی را همراه آن میکند که دلنشین است:
چه شد که باز فراموش کردهای ما را چو زلف خویش پس گوش کردهای ما را
مضمون اصلی اشعار واصفی تغزل است؛ اما با رنگی از اخلاق یا به عبارتی همان حکمتهای اجتماعی که هم در کار شاعران مکتب وقوع و هم هندیسرایان به چشم میخورد. اما با همۀ اینها شعر واصفی خالی از نمودها و نشانههای دنیا معاصر نیست و در همان ساختار کلاسیک غزلهای ایشان نیز میتوان تصویری از جهان پراندوه و رنج امروز کشورش را مشاهده کرد. این ویژگی حتی در شعر همشهری پیشکسوت او شاهعبدالله بدخشی نیز دیده میشود، آنجا که در ساختار یک غزل عاشقانه از کلمات و ترکیبات معاصر استفاده میکند:
ماه من شهرت رویت به جهان شور افکند
چه حوادث که در این صفحۀ اخبار تو نیست
زمین سوختۀ عشق را چراغ این است
درخت خشک و چمنها فسرده، سبزه خموش
ز حادثات زمن برگ و بار باغ این است.
فهرست مطالب کتاب:
مقدمه
سخن نخست
زندگینامه
غزلها
مثنویها
پربازدید ها بیشتر ...
زندگینامه و خدمات علنی و فرهنگی محمدتقی بهار (ملکالشعراء)
جمعی از نویسندگان زیرنظر کاوه خورابهبیشک در ساحت ادبیات و فرهنگ ایران معاصر، بهویژه در زمینۀ ارتباط با ادبیات کهن و پربار ما که بزرگان
آیین های ایل شاهسون بغدادی
یعقوبعلی دارابیدر این کتاب ضمن معرفی ایل شاهسون بغدادی در گذر تاریخ، آیینهای دینی و آداب و رسوم اجتماعی این ایل بر
منابع مشابه بیشتر ...
دیوان حکیم ناصر خسرو (جلد اول): مقدمه و تصحیح بر اساس کهنترین نسخههای خطی بهدستآمده همراه با تلفظ واژههای دشوار و درستخوانی ابیات
ناصر خسرو قبادیانیتصحیح بدین ترتیب بوده است که مصحح فهرست قصاید و قطعات و رباعیات را از روی نسخهها تهیه نموده و سپس آ
دیوان اولو عارف چلبی
اولو عارف چلبیموضوعات بهکاررفته در دیوان اولیا عارف چلبی را میتوان به این ترتیب برشمرد: گذرابودن جهان، عشق و ضرو