هخامنشیان؛ بر مبنای مدارک ایران شرقی
خلاصه
یکی از بارزترین جلوههای فرهنگ و تمدن مردم ایرانزمین دوران باستان است؛ دوران شکوهمند که تمدن بشری را پربارتر کرد و بر غنای آن افزود. هدف از مجموعۀ مطالعات ایران باستان آن است که ترجمۀ مهمترین و تازهترین آثار برگزیده دربارۀ ایران باستان را از هزارههای دوردست ماقبل تاریخ تا زوال ساسانیان در دسترس فارسیزبانان قرار دهد که این کتاب از این قبیل موارد است.معرفی کتاب
برای دیدن بخشی از صفحات کتاب، لینک فایل پی دی اف (pdf) را ببینید.
یکی از بارزترین جلوههای فرهنگ و تمدن مردم ایرانزمین دوران باستان است؛ دوران شکوهمند که تمدن بشری را پربارتر کرد و بر غنای آن افزود. هدف از مجموعۀ مطالعات ایران باستان آن است که ترجمۀ مهمترین و تازهترین آثار برگزیده دربارۀ ایران باستان را از هزارههای دوردست ماقبل تاریخ تا زوال ساسانیان در دسترس فارسیزبانان قرار دهد که این کتاب از این قبیل موارد است.
عموماً با وجود برخی مباحث دربارۀ جزئیات، پذیرفتهاند که تمدنهای کهن میانرودان، نقش مهمی در شکلگیری شاهنشاهی هخامنشی داشتهاند. بهراستی نیز حکومتهای آشور نو و بابل نو، با سنت کهن نظام سیاسی متمرکز خود، بیگمان مستقیم یا غیرمستقیم بر تثبیت و انسجام نظام امپراتوری هخامنشی تأثیرگذار بودهاند؛ هر چند شاید گاه بر این تأثیر همسایگان غربی قلمرو اولیۀ پارسیان اغراق شده است. افزون بر این، برخی مفاهیم میانرودانی، از راه ایلام و یا از راه مادها به هخامنشیان منتقل شده است؛ چراکه مادها در پایان سدۀ هفتم پ.م جانشین آشوریها شکست خورده شدند و تنها پنجاه سال پس از ان به تبعیت پاریان به سردمداری کورش درآمدند.
با این همه باید دقت کرد که بیشتر دادههای موجود دربارۀ تاریخ هخامنشیان، از سرزمینهای غربی قلمرو شاهنشاهی و یا از سرزمینهای آن سوی مرزهای غربی آن برگرفته شده است که البته به کل قلمرو مزبور میپردازند. بنابراین بحث دربارۀ گسترۀ تأثیر غربی و بهویژه میانرودانی بر نظام حکومتی هخامنشیان، با نگرشی «یکسویه» بر مبنای ریشۀ منبابع موجود همراه است.
تأکید اصلی این پژوهش بر سرزمینهای ایران شرقی، از دید جغرافیایی است که کل نواحی میان دریای خزر و شمال کویر مرکزی ایران در غرب، تا رود سند در شرق و از نوار ساحلی دریای عمان در جنوب تا کرانههای سیر دریا در شمال را دربرمیگیرد. همین سرزمینها نیمۀ شرقی قلمرو شاهنشاهی هخامنشی را تشکیل میدهد. این تعریف از ایران شرقی، بخشی از فلات ایران را میپوشاند که از کوههای زاگرس و ارتفاعات قفقاز در ایران غربی تا کرانههای رود سند در شرق کشیده شده و از شمال به صحرای قراقوم و کرانههای آمودریا محدود میشود.
نویسندگان یونانی و رومی، شاید به تقلید از منابع ایرانی، اغلب از اصطلاح «آریانا» برای اشاره به بیشتر نواحی ایران شرقی استفاده کردهاند. در دورۀ هخامنشی و پس از هخامنشی، از اصطلاح «ساتراپیهای بالایی» نیز استفاده کردهاند. «ساتراپیهای شمالی» بهطور طبیعی سرزمینهای شرق رودهالیس در آناتولی را میپوشاند. اصطلاح مزبور بدان معنا است که بیشتر مردم ساکن در سرزمینهای ایران شرقی، ایرانیزبان بودهاند که امروزه نیز تا حد زیادی چنین است. این یکی از عواملی است که ایران شرقی را در چارچوب بررسی قلمرو هخامنشیان ممتاز میکند، زیرا پارسیان ایرانیزبان نیز در شرق قلمرو مادر خود، به مردمی همزبان برمیخوردند که وجوه اشتراک دیگری در سنتهای فرهنگی، شامل ریشههای دینی با آنها داشتهاند.
از ویژگیهای اقلیمی سرزمینهای ایران شرقی، میتوان به کوهستانهای بلند به همراه استپها و صحراهای مجاور آنها، با توزیع پراکندۀ واحدهها، درۀ رودها و دلتاهای کمارتفاع اشاره کرد.
تأثیر مردم کوچنشین بر ایران شرقی چشمگیر بود که خود، جنبهای مهم از این پژوهش است. عموماً پذیرفته شده است که اسکیتها، یا دستکم بخش بزرگی از آنها، به زبان ایران (شرقی) سخن میگفته و در بسیاری از ویژگیهای فرهنگی با ایرانیان فلات ایران مشترک بودهاند. این خود نشانگر ریشهای مشترک، در جایی در شمال ایران کنونی است. گمان میرود ایرانیان فلات، شامل مادها و پاریان غرب و ساکنان سرزمینهای شرقیتر، از راه کوههای قفقاز در غرب دریای خزر و یا از غرب آسیای میانه، در شرق دریای خزر، به فلات ایران رخنه کرده باشند. به احتمال زیاد این دسته از ایرانیان، یا دستکم بخشی از آنان، به دنبال اقوام هندوآریای وارد ایران شدهاند که خود، به لحاظ زبانی و فرهنگی با ایرانیان در پیوند بوده و زمانی در هزارۀ دوم پ.م از شمال غرب به شبه قارۀ هند مهاجرت کردهاند.
بنابراین سرزمین ایران در هزارۀ دوم و اوایل هزارۀ اول، در معرض هجوم گروههای بزرگی از مردم از سوی شمال هندوارانیان، ایرانیان و سرانجام سکاها بوده است که این آخری نیز به همان میزان «ایرانی» شمرده میشود.
در این کتاب استدلال شده است که موج عمدۀ ورود این مردم، و به ویژه سکاها، نه از مسیر قفقاز، که از شرق دریای خزر و از راه واحههای غرب آسیای میانه بوده است. بنابراین ظهور دستهای از مردم با نامها و واژگان آشکارا هندوایرانی در بین مردم خاور نزدیکی میتانی در اوایل هزارۀ دوم را میتوان نمونهای آغازین از مهاجرت مردم غرب آسیای میانه به سوی فلات ایران و حرکت پیامد آنها باز هم به سوی غرب، یعنی به سوی دشتهای بارور خاور نزدیک دانست. این وضعیتی است که گمان میرود بار دیگر در نیمۀ نخست هزارۀ اول پ.م رخ داده است، سکاهای شرقی نقش مهمی در تحولات منجر به سقوط امپراتوری آشور و سرانجام پیدایش دولت ماد ایفا کردهاند.
اما در مورد خود سرزمینهای ایران شرقی باید گفت، حضور سکاها در این منطقه پیش و پس از رخنۀ بیشتر بخشی از آنان به سوی غرب، باید به وقوع تغییراتی در ساختار سیاسی منطقۀ مزبور انجامیده باشد. چنین تغییراتی در نظریات ارائه شده توسط برخی از پژوهشگران بازتاب یافته است. ایشان بر این باورند که در چندصدسال بلافاصله پیش از فتوحات هخامنشیان در ایران شرقی، تحولات سیاسی سریعی در منطقه رخ داده که پیدایش نظامهای سیاسی به رهبری خورازمیه یا باختر را در پی داشته است.
این پژوهش نیز بر شماری از منابع استوار است که همگی به سرزمینهای شرقی قلمرو هخامنشی میپردازند. با این همه غیر ممکن است بتوان همگی دادههای موجود را مطرح کرد و از همین رو، بنمایۀ این پژوهش نیز بر مبنای همان چهار رهیافتی برگزیده شدهاند که پیش از این به آنها اشاره شده است. خود آنها را نیز میتوان به دو دستۀ متمایز و در تقابل با هم دستهبندی کرد؛ یعنی یکی که بر اقتدار و یا دولت مرکزی تکیه دارد و دیگری که به دیگر جنبهها، چون استقلال سرزمینهای تابعه میپردازد. امپراتوری کوچنشینان را که سردمداران آن میتوانند به تشکیل یک طبقۀ حاکم آمیخته با مردم تابعه نیز تن دردهند، باید در گروه دوم دستهبندی کرد.
گزینۀ اول نویسنده در این پژوهش تمرکز بر ایران شرقی برای بررسی شاهنشاهی هخامنشی، در تقابل با دیدگاه مرسوم «غربی»، خیلی زود به توجه به نقش کوچنشینان و مردم مرتبط با آنها از استپها و صحراهای شرق دریای خزر انجامیده است که در طول تاریخ و در بهویژه هزارۀ اول پ.م تأثیر ژرفی بر سرزمینهای درونی فلات ایران نهادند. این همان تم اصلی این پژوهش است که در ابتدا در فصل دوم ارائه شده است: در آنجا به ترسیم سرشت جغرافیایی ـ تاریخی سرزمینهای ایران شرقی پرداخته شده است. سپس در فصل سوم به ارائه دادههای منابع هخامنشی، به ترتیب زمانی پرداخته شده است. آنگاه در فصول چهارم و پنجم، دادههای منابع کلاسیک آورده شده است. سرانجام در فصل ششم به نتیجهگیری کلی پرداخته شده است. افزون بر این هر فصل به ارائۀ مواردی نیز که سنگبنای تِزِ اصلی پژوهش شمرده میشود که نویسنده آن را به عنوان فرضیه مطرح میکند: این همان نقش مهم اسکیتها و مردم مرتبط با آنها، در ظهور دولتهای ماد و پارس و نقش ادامهدار آنها به عنوان افراد واسط در نهادهای بسیاری از سرزمینهای تابعه در فلات ایران و آن سوی آن است.
فهرست مطالب کتاب:
فصل نخست: مقدمه
فصل دوم: سرزمینهای ایران شرقی
1. خراسان
2. کوهستان
3. بلوچستان
4. نیمروز اوایل دورۀ اسلامی
5. مناطق هرات و مرو
6. باختر باستانی و سرزمینهای اطراف
7. سرزمینها شمال شرق
8. مرزهای هندوایرانی
9. ملاحظات نهایی
فصل سوم: منابع هخامنشی دربارۀ ایران شرقی
1. مقدمه
2. فهرستهای استانها
3. متن بیستون
4. منشور پیبنای [کاخ] شوش
5. نگارههای شاهانۀ هخامنشی
6. لوحهای باروی تختجمشید
7. هاونهای [گیاه] هئومه
8. معنی واژۀ پارسی باستان دهیو
نتیجهگیری کلی
فصل چهارم: ارجاعات منابع کلاسیک به ایران شرقی
1. تواریخ هرودوت
2. کتزیاس
فصل پنجم: اسکندر در ایران شرقی
1. مقدمه
2. سپاه پارس و ماد در ایسوس
3. یگانهای ایران شرقی در سپاه داریوش سوم
4. از هیرکانی تا درنگیه
5. جنوب و جنوب شرقی افغانستان
6. شمال شرق
نتیجهگیری
فصل ششم: شاهنشاهی «ایران» هخامنشی
نمایه
پربازدید ها بیشتر ...
پابرهنه در برادوی: زندگی و آثار نیل سایمون
مجید مصطفوینیل سایمون (1927 ـ 2018) یکی از پرکارترین، موفقترین و محبوبترین نمایشنامهنویسان جهان و یکی از بهت
زبان ملت، هستی ملت
امامعلی رحمانزبان تاجیکستان با استقلال وطن پیوند ناگسستنی دارد؛ یعنی وقتی که وطن آزاد و مستقل بوده است، زبان هم ش
نظری یافت نشد.