اندیشۀ مونتنی
خلاصه
دربارۀ اینکه مونتنی در کدام جبهه موضع میگیرد اتفاق نظری وجود ندارد. گروهی او را لیبرال و عدهای محافظهکار دانستهاند. اما میتوان گفت او سخت پایبند شکّاکیّت و مذهب اصالت عمل (پراگماتیسم) بود.معرفی کتاب
برای دیدن بخشی از صفحات کتاب، لینک فایل پی دی اف (pdf) را ببینید.
دربارۀ اینکه مونتنی در کدام جبهه موضع میگیرد اتفاق نظری وجود ندارد. گروهی او را لیبرال و عدهای محافظهکار دانستهاند. اما میتوان گفت او سخت پایبند شکّاکیّت و مذهب اصالت عمل (پراگماتیسم) بود. اثر بزرگ او مقالات تأثیری ژرف بر بسیاری از اندیشمندان بعد از خود گذاشت چنانکه بعضی از صاحبنظران معاصر بر پیشدستی او بر فروید پای فشردهاند و برخی او را در تحلیل احساسات آدم مانند مارسل پروست دانستهاند؛ حتی کلودلوی ـ استروس، انسانشناس فرانسوی با دادن عنوان «اندیشۀ وحشی» به کتاب خود نشان داد تا چه پایه تحت تأثیر مقاله «آدمخواران» مونتنی است. باری، اثر بزرگ مونتنی یعنی مقالات بهرغم صدها تقلیدی که برانگیخته همچنان در نوع خود یگانه و بیهمتاست، زیرا از درون او جوشیده است و میدانست چه میخواهد بگوید و آن را چگونه باید بگوید: «من به آسانی میتوانم سقراط را بهجای اسکندر تصور کنم، ولی نمیتوانم اسکندر را بهجای سقراط تصور کنم. اگر کسی از اسکندر بپرسد چه میتواند بکند، پاسخ خواهد داد: «میتوانم جهان را تسخیر کنم». سقراط به همین سؤال پاسخ خواهد داد: «میتوانم زندگی انسانیام را بر طبق شرایط طبیعی بگذرانم»؛ دانشی بسیار جامعتر، بسیار دشوارتر و بسیار مشروعتر».
مونتنی متفکری صاحب نظام فکری نبود. اندیشههای خود را عمداً به شیوهای نامنظم عرضه میکرد. بههمین سبب خطرهایی جدی در انتظار کسی است که بکوشد تا گزارش منظمی از تفکر او به دست دهد. چنین گزارشی طبیعتاً صورت نقلقولهایی به خود میگیرد همراه با تفسیری که آنها را روشن کند. این نقلقولها نیز باید از سیاق کلام اصلی آنها گرفته شده باشد. اثر مونتنی را بدین شیوه بررسی کردن فوقالعاده خطرناک است، زیرا او بیش از حد معمول بر سیاق کلام تکیه میکرد. دوست داشت که مبهم و استهزاآمیز بنویسد. دوست داشت که از نویسندگان دیگر نقلقول کند، ولی نقلقولها را در سیاق کلام تازهای جای میداد تا معنای دیگری به آنها بدهد. یکی از لذات خواندن اثر مونتنی این است که همواره معانی ممکن تازهای در نوشتههای او مییابیم و دشواری این است که دریابیم که آیا معنای معین همان معنایی است که مراد نویسنده بوده است یا نه. از این بابت راه مصون از خطایی وجود ندارد و هر حکم قطعیی دربارۀ عقاید او را باید با تردید تلقی کرد. در هر حال اگر مونتنی را در محیط اجتماعی و فرهنگیاش جای ندهیم بههیچ وجه ممکن نیست که سخن او را دریابیم.
مونتنی را گاه منتقد اومانیسم و جزئی از «ضد رنسانس» خواندهاند. بر روی هم روشن نیست که او دربارۀ مهمترین اومانیستهای قرن خود چگونه میاندیشیده است. دِین بسیار به اراسموس داشت، ولی بهندرت به او اشاره میکرد، شاید به سبب آنکه کلیسا او را متحد لوتر میشمرد. از عالمنمایی بیزار بود و تااندازهای به شیوۀ اراسموس عالمی را که تا نیمهشب در اتاق کارش دود چراغ میخورد به باد تمسخر میگرفت.
در بخش شکّاکیّت مونتنی آمده است: «تا چهاندازه مونتنی دلایل شکّاکیّت خود را به جد میگیرد؟ پاسخ این سؤال چندان روشن نیست. نمیتوان مطمئن بود که آیا او دستخوش «بحران»ی شخصیتی است یا شک را فقط بهصورت ابزاری در خطابه به کار میبرد، هر چند تکار موضوعات شکاکانه در مقالات نتیجهگیری اول را محتملتر مینمایاند. در هر حال دشوار است که بتوان این مسائل معرفتشناختی را یکچند بررسی کرد و احساس قوی و نامطبوعی از سرگیجۀ فکری نداشت. وانگهی مطمئن نیستیم که آیا مونتنی با عثل مخالف بود یا فقط با جزماندیشی. به نظر میآید که لفظ «عقل» را به معنای مختلفی به کار میبرد: «عقل جهانی» را میپذیرد و «عقل انسانی» را رد میکند. در اینجا نیز باید موضع مخالفت او را در قبال نظریهپردازی از موضع موافق او نسبت به چیزی که میتوان آن را «عقل عملی» نامید بازشناخت. او شکاکان را به بدانسبب میستود که «عقل خود را برای بحث و فحص به کار میبرند»، هرچند نه برای انتخاب. این دقیقاً همان روشی بود که او در مقالات خود به کار میبرد. در هر حال، اعم از اینکه تناقضگویی او عمدی بود یا ناآگاهانه، شکاکیت او مانع از آن نبود که همهگونه احکام کلی بزرگ صادر کند، از قبیل این که «هر حرکتی چیزی را بر ما مکشوف میکند»، یا «جهان در حال تغییر دائم است». مسئلۀ شکوک مونتنی و این که مونتنی تا چه اندازه با آنها موافق بود برای هر تفسیر دبارۀ اندیشۀ او اساسی است». (ص 34)
مقصود اصلی از این گزارش مربوط به نشوونمای شکاکیت در فرهنگ غربی این است که خواننده را از این تصور بازدارد که مونتنی به برج خود پناه برده بود تا چنان که گفتهاند، «بحران شکاکیت» خود را در انزوا بگذراند. مونتنی از زندگی عمومی کناره گرفته بود، ولی از جهت فکری منزوی نبود. کتابهای سکستوس و سیسرون و اراسموس و آگریپا و بروئس و دیگران را میخواند. در فرانسۀ روزگار او مسئلۀ معرفت حتی موضوع روز بود.
مذهب مونتنی را نمیتوان به آسانی مشخص کرد. موضوع سیاسی او را نیز نمیتوان بهروشنی در مقولات امروزی جای داد. بعضی نویسندگان او را «لیبرال» خواندهاند و بعضی دیگر با این رأی مخالفت کرده و او را محافظهکار دانستهاند. این هر دو تعبیر مبتنی بر مفارقۀ زمانی، یعنی وضع امور در غیر زمان آنها است. کلمۀ «لیبرال» معمولاً راجع به مجموعهای از نگرشها یعنی تأکید بردموکراسی، تساهل، حقوق اقلیتها، آزادی گفتار و مانند آنها است. نگرشهایی که پسند مونتنی نیست. دفاع مشهور او از جادوگران، نه بر دلایل آزادیخواهانه، بلکه بر دلایل شکاکانه و بر این معنی مبتنی است که اجراز هویت جادوگر ظنّی بیش نیست. او از آزادی عبادت برای کالونیهای زمان خود دفاع نمیکرد و با این نظریۀ پروتستانها که بهموجب آن مسیحی وشیفه دارد که از فرمانهای غیرعادلانۀ حاکم سر بپیچد مخالف بود. او نیز مانند سقراط و سکستوس امپیریکوس از موافقت ظاهری با آداب و رسوم کشور خود دفاع میکرد.
فهرست مطالب کتاب:
پیشگفتار
1. مونتنی در زمان خود
2. اومانیسم مونتنی
3. شکاکیت مونتنی
4. مذهب مونتنی
5. سیاست مونتنی
6. مونتنی روانشناس
7. مونتنی قومنگار
8. مونتنی مورخ
9. مونتنی زیباییشناس
10. تحوّل مقالات
برای مطالعۀ بیشتر
نمایه
پربازدید ها بیشتر ...
سنت زیباشناسی آلمانی
کای همرمایستردر اواسط قرن هجدهم در آلمان رشتۀ فلسفه نوینی پدید آمد مبتنی بر افکار و ایدههایی از بریتانیاییها و
انجمننامه (مجموعه مقالاتی در تاریخ و فرهنگ دزفول)
جمعی از نویسندگاناین کتاب در چهار بخش دربرگیرندۀ چهارده مقاله در چهار بخش تاریخ؛ زندگینامه، شرح حال، خاطرات؛ فرهنگ و
نظری یافت نشد.