۳۲۰۷
۹۷۰
در سوگ و عشق یاران

در سوگ و عشق یاران

پدیدآور: شاهرخ مسکوب با مقدمۀ حسن کامشاد ناشر: فرهنگ جاویدتاریخ چاپ: ۱۳۹۷مکان چاپ: تهرانتیراژ: ۱۰۰۰شابک: 0ـ81ـ6182ـ600ـ978 تعداد صفحات: ۱۰۸

خلاصه

این کتاب شامل متن کامل «خواب و خاموشی» (سوگنامۀ سهراب سپهری، هوشنگ مافی، امیرحسین جهانبگلو) و دو یادنامه دربارۀ اسلام کاظمیه و محمدجعفر محجوب است.

معرفی کتاب

برای دیدن بخشی از صفحات کتاب، لینک فایل پی دی اف (pdf) را ببینید.

 

شاهرخ مسکوب یکی از پراحساس‌ترین و دل‌نازک‌ترین مردمان روزگار ما بود. وفاداری و دل‌بستگی‌اش به کسانی دوست‌شان می‌داشت کم‌مانند بود. نمونۀ والای حساسیت و تأثیرپذیری او را می‌توان در دو کتاب «مرتضی کیوان» و «سوگ مادر» و نیز در روزانه‌نویسی‌های او (روزها در راه) مشاهده کرد. خواندن نوشته‌ای دل‌انگیز، شنیدن آهنگی گوش‌نواز یا داستانی اندوه‌ناک اشک او را درمی‌آورد. شاهرخ پیوسته درگیر مرگ و زمان بود. مرگ را درد بی‌درمان سرگذشت انسان می‌دانست. اندیشۀ مرگ، هیچ‌گاه شاهرخ را رها نکرد: «مرگ ماهی سیاه ریزه‌ای است که در جوی تاریک رگ‌ها تنم را دور می‌زند». و «مرگ در تنگ غروب، در تاریک روشن پرواز می‌کند. بعضی وقت‌ها مثل خرمگس سمج با سروصدا دوروبر آدم می‌پلکد، قرار ندارد، آرام نمی‌گیرد و نمی‌نشیند». شاهرخ بی‌اندازه حساس و آسیب‌پذیر بود. سوگنامۀ یاران، آئینۀ دردمندی اوست، شرح رنجی است که کشیده و زخمی که از جدایی بر جانش نشسته و التیام نیافته. «آدمیزاد یک بار به دنیا می‌آید، اما در هر جدایی یک بار تازه می‌میرد».

در ضمن اوج زبان‌آوری و شناخت ژرف او از تراژدی هم در این نوشته‌ها به چشم می‌آید. در گزارش مرگ این عزیزان ازدست‌رفته، «در زنده کردن [این] مردگان». شاهرخ اغلب سبک و سیاقی نو و خاص خود به کار گرفته است: «او زار نمی‌زند، سوگواری نمی‌کند، اما مرگ را با قلم به چهارمیخ می‌کشد که جایگاهش را در بیدادگری یا معنابخشی به زندگی مشخص کند».

این کتاب شامل متن کامل «خواب و خاموشی» (سوگنامۀ سهراب سپهری، هوشنگ مافی، امیرحسین جهانبگلو) و دو یادنامه دربارۀ اسلام کاظمیه و محمدجعفر محجوب است.

دربارۀ سهراب در این کتاب می‌خوانیم: «دیروز سهراب مرد. آفتاب که غروب کرد او را هم با خود برد. در مرگ دوست چه می‌توان گفت؟ مرگی که مثل آفتاب بالای سرمان ایستاده و با چشم‌هایی گرسنه و همیشه بیدار نگاه‌مان می‌کند، یکی را هدف می‌گیرد و بر او می‌تابد و ذوب می‌کند و کنارمان خالی می‌شود، مرگی که مثل زمین زیر پایمان دراز کشیده و یک وقت دهن باز می‌کند. پیدا بود که مرگ مثل خون در رگ‌های سهراب می‌دود. تاخت‌وتازش را از زیر پوست می‌شد دید. چه جولانی می‌داد، و مَرد، مثل سایه‌ای رنگ می‌باخت و محو می‌شد. بی‌شباهت به مرغ پرکنده‌ای نبود. در گوشه‌ای از تخت مچاله شده بود. کوچک بود، کوچک‌تر شده بود». ص (15)

در بخشی دیگر از این سوگنامه دربارۀ شعر سهراب می‌خوانیم: «شعر سهراب ستایش زندگی جهان است، زندگی پرنده و آب و ستاره، نبض روییدن علف و کشیدگی افتادۀ جاده بر خاک، و سرگردانی بادهای مسافر، زندگی انسان و بودنی‌ها. پدیده‌های جهان بنا به قانونی از برکت وجود هم‌دیگر زنده‌اند و هستی هر یک مدیون آنهای دیگر است. نگاه سهراب ردپای آن قانون ناپیدا را دنبال می‌کند. هم در طبیعت، هم در اجتماع. و «قانون‌شکنی» را در هر دو جا می‌بیند. «قطار فقه» سنگین می‌رود و «قطار سیاست» خالی است و حالا که فقه و سیاست را بر هم بار کرده‌اند، قطار پر از خالی است». (ص 25)

در سوگ‌نامه «غروب آفتاب» که به یاد امیرحسین جهانبگلو نوشته شده می‌خوانیم: «رامین یک روز به من گفت تکلیف بابام با مرگ روشن است، با زندگی روشن نیست. راست می‌گفت. تن جواب آشوب این سرناسازگار را نمی‌داد. مخصوصاً که این سر بعضی وقت‌ها نمی‌دانست از کجا می‌خواهد سردر بیاورد. از بایزید و درویشان خاکسار یا تکنولوژی جدید و ضربۀ آینده الوین تافلر که داشت ترجمه‌اش می‌کرد. خود عنوان چندتا از این ترجمه‌ها نشان می‌دهد که نوسان و تلاطم فکر از کجا تا به‌کجا بود: مردی که زیرزمین زندگی می‌کرد، سیاست افلاطون، بحران دلاور، دورنگری، غول‌های غلات، دکارت، فن صحنه‌سازی، فلسفۀ هگل تا مثلاً انتشار بخشی از جامع‌التواریخ. درد کار این رود که در امیر، راه سربه‌دست، بسته بود. آنچه در سرداشت نه از راه قلم یا قلم‌مو راهی به بیرون می‌یافت، و نه از راه چکش. برای همین گاه چنان به خود می‌پیچید که از فرط کلافگی خون‌دماغ می‌شد. فقط این آخرها، گذشت سالیان، کمی آرامش کرده بود، تا این روزهای آخر که در هر نفس جرعه‌ای از درد را ساکت و بی‌صدا سر می‌کشید». (ص 71)

مسکوب در یادنامۀ محمدجعفر محبوب دربارۀ او اینگونه نوشته است: «کسانی که محجوب را می‌شناختند، همیشه از حافظۀ بی‌نظیر و اطلاعات فراوانش نه فقط در ادب کلاسیک و عامیانه بلکه از گوشه‌های تاریک و گاه بی‌مقدار فرهنگ ایران شگفت‌زده می‌شدند. اضافه بر این او مرد شیرین‌سخنی بود که به خوش‌ترین لهجۀ تهرانی حرف می‌زد. این لهجه که به جز مردم تهران بیشتر درس‌خوانده‌های اهل ادب نیز به آن گفتگو می‌کنند نه سنت کهن و صلابت لهجۀ خراسانی را دارد و نه شگفتی و کشش دلپذیر حرف‌زدن شیرازی‌ها را، ولی محجوب همین لهجۀ عادی تهران را به لطف و گیرایی نقال‌های سخندان به زبان می‌آورد، به طوری که پس از چند لحظه مخاطب بی‌اختیار به گفتار او دل می‌داد و توجه می‌کرد. همۀ این خصوصیات توأم با علاقۀ دلسوزانه‌ای که به شاگردانش داشت و آن دانش وسیع، از او معلمی گران‌مایه و پربار ساخته بود. طی سال‌های دراز کسان دیگری از دانش این معلم بهره‌مند شدند.

به گمان من محجوب یکی از بازماندگان برجستۀ آخرین نسل مکتب «ادبی ـ تاریخی» بزرگانی چون دهخدا، پورداود، قزوینی، تقی‌زاده و بهار یا مینوی و خانلری، زریاب و استاد صفا بود. آنها با ریشۀ عمیق در سنت فرهنگ ایران، در اثر تماس با دانش غرب روش بررسی و نقد تاریخی را در سنجش و شناخت ادبیات به کار می‌بستند». (ص 90)

فهرست مطالب کتاب:

درآمد/ حسن کامشاد

قصۀ سهراب و نوشدارو؛ به یاد سهراب سپهری

به یاد رفتگان و دوست‌داران؛ به یاد هوشنگ مافی

غروب آفتاب؛ به یاد امیرحسین جهانبگلو

بزرگداشت دوستی ادیب و فرزانه؛ به یاد محمدجعفر محجوب

غروب آفتاب؛ به یاد اسلام کاظمیه

نظر شما ۱ نظر
  • مدیر۵۶ ماه پیش
    سلام pdf کامل این کتابو اگه داشتید میشه لطف کنید برام بفرستید؟

پربازدید ها بیشتر ...

مطالعات ادبی هرمنوتیک متن‌شناختی

مطالعات ادبی هرمنوتیک متن‌شناختی

مهیار علوی‌مقدم

تأویل و رویکرد هرمنوتیکی، باعث افزایش بهره‌گیری هر چه بیشتر خواننده از ارزش‌های شناخته‌نشدۀ متن می‌ش

پابرهنه در برادوی: زندگی و آثار نیل سایمون

پابرهنه در برادوی: زندگی و آثار نیل سایمون

مجید مصطفوی

نیل سایمون (1927 ـ 2018) یکی از پرکارترین، موفق‌ترین و محبوب‌ترین نمایشنامه‌نویسان جهان و یکی از بهت