رویکردهای سیاسی در نقد ادبی
خلاصه
این کتاب بر آن بوده است تا نشان دهد نقد سیاسی تنها شامل آثار فاخر ادبی نمیشود، بلکه هر حوزهای ار «فرهنگ» که به زندگی روزمره انسانها سمتوسوی سیاسی میدهد میتوان هدف نقد سیاسی باشد.معرفی کتاب
برای دیدن بخشی از صفحات کتاب، لینک فایل پی دی اف (pdf) را ببینید.
خوانش سیاسی آثار ادبی هیچوقت جذابیت خود را میان رویکردهای متنوع نقد ادبی از دست نداده است. امروزه گفته میشود دانشجویان سراسر دنیا در کلاسهایشان به خوانشهای سیاسی از متون ادبی توجه بیشتری نشان میدهند. دلیل واضح چنین علاقهای درگیرشدن دانشجویان با واقعیتها و مناسبات عینی خارج از متن است. یک دختر جوان دانشجو به درک معنای سیاسی کشمکشهای شخصیت زن یک رمان یا نمایشنامه علاقۀ بیشتری نشان میدهد، بهویژه اگر خود را در شرایطی نسبتاً مشابه با او ببیند. خوانش سیاسی اثر ادبی میتواند به او نشان دهد که نابرابریهای جنسیتی و سرکوب اجتماعی کجا با ساختار سیاسی پیوند میخورد.
کدام خوانش را میتوان به طور مشخص «نقد سیاسی» نامید؟ رویکردهای نقد ادبی متعدد و متنوعاند. این رویکردها را میتوان از جنبههای گوناگونی دستهبندی کرد. یک روش این است که مشخص کنیم کاربرد کدام رویکرد در خوانش متن ادبی، در نهایت با «امر سیاسی» خارج از متن نسبتی برقرار میکند. البته در طول تاریخ نقد ادبی، هر خوانشی را میتوان بهنوعی سیاسی قلمداد کرد. رویکرد فرمالیستی نیز که به دنیای واقعی خارج از متن بیعلاقه و بیاعتنا است، در واقع از نظر سیاسی محافظهکار و خواهان وضع موجود است، درحالی که برخی رویکردها آشکارا سیاسی و تحولخواه هستند. هر رویکردی در نقد ادبی، اگر به یک رمان، شعر یا نمایشنامه، خوانشی را اعمال کند که حاصل آن برقرار کردن نسبتی با «امر سیاسی» بیرون از متن باشد، عنوان نقد سیاسی میگیرد. این جمله را میتوان دقیقتر هم گفت: هر خوانشی از متن ادبی که حاصل آن مشارکت در «تغییر» دنیای واقعی از گذر تولید آگاهی سیاسی در خوانندۀ متن باشد، میتوان خوانشی سیاسی قلمداد شود. این کتاب به برخی از این نقدها که آشکارا چنین دستورکاری دارند پرداخته است.
در یک نگاه تاریخی، نقد ادبی از نیمههای قرن گذشته به گونهای روزافزون از مطالعات صرفاً ذوقی به مطالعات جدیتری تبدیل شد که از دغدغههای اصلی آن پرداختن به رابطه پیچیده ادبیات و سیاست است. این تغییر در جهتگیری نقد ادبی، بهویژه از دهه شصت قرن بیستم میلائی شروع میشود؛ دههای که مغربزمین از نظر سیاسی در آشوب و از نظر فکری و معرفتی در حال پوستاندازی بود؛ دورانی که جنبشهای مدنی سیاهپوستان، جنبشهای برابرخواهی زنان، اعتراضات ضدجنگ، گفتمانهای ضداستعماری و جنبشهای دانشجویی در سراسر اروپا ارزشها و فرهنگ حاکم در مغربزمین را به چالش بیسابقهای میکشیدند.
با ظهور «پساساختگرایی» رویکردهای سیاسی در نقد ادبی از نظر تئوری جانی تازه گرفتند. پساساختارگرایی که در پی آثار ژاک دریدا آغاز شد، بر بخش زیادی از نقد ادبی تأثیر گذاشت. ژاک دریدا در مقالهای با عنوان «ساختار، نشانه و بازی در گفتار علوم انسانی»، با مطرح کردن نوع جدیدی از خوانش که ساختارشکنی نام گرفت، نشان داد دانایی در غرب پیرامون یک «مرکز» یک «ساختار» یا یک «نقطۀ حضور» شکل میگیرد که به آزمون گذاشته نشده و اعتبارش سنجیده نمیشود. این بیمیلی برای آزمودن خود این «مراکز» از هر نوع تکاثر یا بازی آزاد معنا جلوگیری میکند. در واقع دریدا رویکردهای انتقادی پیش از خود، از جمله ساختارگرایی را به نابینایی سنتی «ساختمندی» خود ساختارها متهم میکرد. از نظر دریدا ساختمندی خود ساختارها طبیعی انگاشته شده و از دسترس اندیشههای براندازانه دور نگه داشته میشود.
این نگاه رادیکال، به نقد سیاسی از جمله نقد مارکسیستی عمق و غنای نظری بخشید. بهویژه لویی آلتوسر و فردیک جیمسون به شباهتهایی عمیق میان نقد مارکسیستی و نقد ساختارشکنانه پی بردند. در مطالعات پسااستعماری نیز اسپیوک و دیگر منتقدان پسااستعماری از ساختشکنی بهرهها بردند تا دیدگاههای خود را بر آموزههای نظری پساساختارگرایی بنا کنند. مطالعات فرهنگی و فمینیسم نیز به لحاظ نظری از پساساختارگرایی استفاده کردند تا شالودههای معرفتی باورها و ارزشهای غالب را از بین ببرند. از طرفی دیگر، دستاورد عمده کاربرد پساساختارگرای، ظهور دسته متنوعی از رویکردهاست که نقد مارکسیستی، روانکاوی، جامعهشناسی و نشانهشناسی را در هم میآمیزد تا نگاه بسیار پیچیدهتری به متن را امکانپذیر سازد. مزیت دیگر استفاده از تئوریهای پساساختگرایی خاتمه دادن به این خردهگیری عیله نقد سیاسی بود که ادبیات را تنها به وضعیت تاریخ، اجتماعی و شرایط مادی اثر محدود و آن را از جنبههای دیگر بهویژه جنبۀ زیباییشناسانه تهی میکند.
این کتاب بر آن بوده است تا نشان دهد نقد سیاسی تنها شامل آثار فاخر ادبی نمیشود، بلکه هر حوزهای ار «فرهنگ» که به زندگی روزمره انسانها سمتوسوی سیاسی میدهد میتوان هدف نقد سیاسی باشد. در اوایل کتاب به خاطر کلیدی بودن مفهوم فرهنگ، به جایگاه «فرهنگ» در دوران جدید و به معانی و مفاهیم متعدد آن پرداخته میشود. فرهنگ به عنوان بستری فرارونده و از نظر مفهومی غامض که در آن ادبیات و «امر سیاسی» با هم مکالمه میکنند، به بحث گذاشته میشود. از سوی دیگر شاید یکی از کلیدیترین مفاهیمی که نقد سیاسی بدون تبیین معنا و مفهوم آن راه به جایی نمیبرد، «ایدئولوژی» است؛ از اینرو سعی شده است به تبیین کارکرد آن نیز پرداخته شود. کتاب سپس به برخی از عمدهترین نقدهای سیاسی یعنی رویکردهای مارکسیستی، پسااستعماری، مطالعات فرهنگی و فمینیستی میپردازد. برای معرفی هر یک از این رویکردها سعی میشود به طور خلاصه زمینههای تاریخی، تنوع آرا و دیدگاهها، مشخصههای عمدهف برجستهترین نظریهپردازان و شناختهشدهترین آثار معرفی و تبیین شوند و مورد بحث قرار بگیرند، همچنین به نقاط قوت و محدودیتهای آنها اشاره شده است.
فهرست مطالب کتاب:
پیشگفتار
فصل یکم: جایگاه فرهنگ و ایدئولوژی در دوران جدید
فصل دوم: رویکرد مارکسیستی
فصل سوم: رویکرد پسااستعماری
فصل چهام: رویکرد مطالعات فرهنگی
فصل پنجم: مطالعات فرهنگی و زندگی روزمره
فصل ششم: رویکرد فمینیستی
کتابنامه
پربازدید ها بیشتر ...
پابرهنه در برادوی: زندگی و آثار نیل سایمون
مجید مصطفوینیل سایمون (1927 ـ 2018) یکی از پرکارترین، موفقترین و محبوبترین نمایشنامهنویسان جهان و یکی از بهت
زبان ملت، هستی ملت
امامعلی رحمانزبان تاجیکستان با استقلال وطن پیوند ناگسستنی دارد؛ یعنی وقتی که وطن آزاد و مستقل بوده است، زبان هم ش
منابع مشابه
تفسیر عهد جدید با تکیه بر آیات مرتبط با زنان: بازخوانی نقش و جایگاه زنان در عهد جدید
نسرین حیدرزادۀ اصفهانیمسئلۀ اصلی این کتاب، بررسی نقش و جایگاه زنان در عهد جدید با روش توصیفی ـ تحلیلی است و عمدهترین محور
نظری یافت نشد.