خورخه لوئیس بورخس؛ آخرین مصاحبه و گفتگوهای دیگر
خلاصه
این کتاب، کتابی است شامل یک گفتگوی بلند و دو گفتگوی کوتاه که با خورخه لوئیس بورخس، نویسنده مشهور آرژانتینی انجام شده است.معرفی کتاب
برای دیدن بخشی از صفحات کتاب، لینک فایل پی دی اف (pdf) را ببینید.
این کتاب، کتابی است شامل یک گفتگوی بلند و دو گفتگوی کوتاه که با خورخه لوئیس بورخس، نویسنده مشهور آرژانتینی انجام شده است. بخش عمدهای از این کتاب شامل گفتگوی مفصل ریچارد برگین با بورخس است و باقی شامل دو گفتگوی دیگر با او، از جمله آخرین گفتگویی که با بورخس انجام شده و ترجمه فارسیاش برای نخستینبار در این کتاب منتشر شده است.
در این کتاب برای نخستین بار ترجمهای از آخرین مصاحبۀ لوئیس بورخس همراه با بهترین مصاحبههایی که این شخصیت برجستۀ ادبی در طول دوران طولانی و پررنگ کاری خود انجام داده، گردآوری شده است. مصاحبههای معروف بورخس در مقام استاد دانشگاه هاروارد نیز در این مجموعه گنجانده شده است. به نوشتۀ نیویورک تایمز از دیدگاه بورخس صحبت کردن دربارۀ آثار نویسنده «لحظۀ عظیم خودآگاهی و لحظۀ ثبت شده در زمان» است.
در ادامه نگاهی به گفتگوها و مصاحبههای این کتاب میاندازیم.
«برگین: زمانی بوده که عشق به ادبیات را از دست داده باشید؟
بورخس: نه، همیشه میدانستم نویسنده میشوم. همیشه، حتما قبل از اینکه اولین کتابم را بنویسم، میدانستم بالاخره نویسنده میشوم. بگذارید بگویم حتا زمانی که هنوز هیچ کتابی ننوشته بودم مطمئن بودم نویسنده میشوم. من خودم را یک نویسندۀ ماهر میدانم، اما از همان ابتدا هم میدانستم سرنوشتم من را به سوی ادبیات میکشاند، متوجهی؟ هیچوقت فکر نمیکردم سراغ کاری غیر از نویسندگی بروم». (ص 23)
«برگین: اگر اشکالی نداشته باشد میخواهم دربارۀ داستان تمثیلی دیگری هم از شما بپرسم و آن هم «داستان قصر» است.
بورخس: خب، تمثیل «داستان قصر» هم در واقع تمثیلی است شبیه «رُز زرد» و آن «آن ببر دیگر». تمثیلی است دربارۀ این که هنر در قلمرو خودش قرار دارد و قرار نیست با واقعیت سروکار داشته باشد. تا آن جا که خاطرم میآید مضمونش این است که اگر شعر کامل باشد آنوقت دیگر نیازی به قصر نیست. یعنی زمانی که هنر در مرحلۀ کمال باشد آنوقت جهان امری غیرضروری است. فکر میکنم معنیاش همین باشد، متوجهی؟ در ضمن به اعتقاد من شاعر هیچوقت نمیتواند بر واقعیات غلبه کند. بنابراین به اعتقاد من هنر و طبیعت، بهتر است بگویم طبیعت و جهان، دو مقولۀ متفاوتند. بنابراین باید بگویم «داستان قصر» در واقع دربردارندۀ همان تفکری است که در «رُز زرد» تا حدی به آن اشاره کردهام، یا حتا شاید در «آن ببر دیگر». در «آن ببر دیگر» موضوع بیشتر حول محور نقصان هنر است». (ص 113)
«برگین: میدانید، داشنم فکر میکردم چطور در خلال این همه صحبتهای ما، شما همواره بر لذت بردن و اینکه فرد باید در مرحلۀ اول از ادبیات لذت ببرد، تأکید میکردید، به نظر شما اگر در ادبیات قائل به هدف باشیم، آیا لذت هدف غایی ادبیات است؟
بورخس: خب، دربارۀ لذت مطمئن نیستم، اما بالاخره شما باید از ادبیات حظ ببرید، درست نمیگویم؟» (ص 115)
«برگین: از میان تمام آثاری که تا به حال چاپ کردهاید، اثری بوده است که بیشتر مورد علاقۀ خودتان باشد؟
بورخس: بین تمام آثارم ... بله. اثری به نام سازنده یا ال هکدور. بله، چون آن اثر خودش خودش را نوشت. و مترجم انگلیسی یا مترجم آمریکایی من نامهای برایم نوشت و گفت «ال هکدور» در زبان انگلیسی معادلی ندارد. من هم برایش نامه نوشتم و گفتم «آل هکدور» ترجمۀ واژه انگلیسی «سازنده» است. البته مسلم است که تمام واژههای خارجی با واژههای ما تفاوتهای معنایی دارند، متوجهی؟ بنابراین برای مترجم من معنی «ال هکدور» چیزی فراتر از «سازنده» بود. اما موقعی که من «ال هکدور» را معادل شاعر یا هومر استفاده کردم، صرفاً واژه انگلیسی قدیمی یا قرون وسطایی «سازنده» را ترجمه کرده بودم». (ص 118)
در مصاحبه آخر، بورخس دربارۀ مرگ و عشق این چنین میگوید:
«لوپز لکوب: بورخس، مرگتان را چطور تصور میکنید؟
بورخس: آه، بی صبرانه منتظرشم. شنیدهام روزی به سراغم میآید اما انگار احساسی باعث میشود فکر کنم مرگ به سراغ من نمیآید. اسپینوزا میگوید همۀ ما احساس میکنیم نامیراییم، بله، اما نه به عنوان یک فرد. به نظرم بیشتر این نامیرایی به طریق خداباوری است، به شیوهای الهی. وقتی وحشت میکنم، وقتی اوضاع بر وفق مرادم نیست، فکر میکنم: «چه اهمیتی دارد که سر یک نویسندۀ اهل آمریکای جنوبی چه بلایی می آید، آن هم نویسندهای از کشور گمشدۀ جمهوری آرژانتین در پایان قرن بیستم؟ این موضوع چه اهمیتی میتواند داشته باشد، وقتی هنوز یک ماجراجویی بزرگ مثل مرگ در انتظار من است؟ مرگی که میتواند برابر با نابودی باشد، که بهترین حالت است، یا مساوی با فراموشی ...». (ص 174 و175)
«لوپز لکوب: یک بار گفتید همیشه عاشق خانمی بودهاید.
بورخس: بله، ولی خانمها به مرور زمان تغییر کردهاند.
لوپز لکوب: خیلی عاشق شدید؟
بورخس: یک بار از خواهرم راجع به اولین عشقش پرسیدم و خواهرم گفت: «خیلی چیز زیادی از زندگیام یادم نمانده، ولی تنها چیزی که یادم میآید این است که از چهار سالگی عاشق شدم». من هم تا آنجا که یادم میآید همیشه عاشق بودهام، اما آدمها عوض شدهاند. عشق همیشه یک شکل دارد و کسی را که دوست دارید همیشه منحصربهفرد است، حتا اگر آن آدم عوض شده باشد. عشق کلاً مقولۀ بزرگی است. عشق اندازه ندارد. هر وقت کسی عاشق میشود، عشق او بیهمتاست. شاید بشود گفت تکتک انسانها بیهمتا هستند، شاید وقتی کسی عاشق میشود دیگران را آنطور میبیند که واقعاً هستند، یا مثل خداوند به دیگران نگاه میکند. در غیر این صورت چرا آدم اصلاً باید عاشق بشود؟ شاید هر انسانی منحصربهفرد است». (ص 183)
فهرست مطالب کتاب:
اسطورۀ اولیه
یک کودکی پر از کتاب؛ نابینایی و زمان؛ متافزیک؛ سروانتس، خاطرات؛ آثار اولیه؛ آینهها و جلوهها
هزارتوی زندۀ ادبیات؛ بعضی آثار اصلی؛ نازیها؛ داستانهای پلیسی؛ اخلاقیات؛ خشونت و مسئلۀ زمان
داستانهای محبوی؛ بیخوابی؛ تصویر متغیر، آلیس در سرزمین عجایب؛ اولیس؛ رابرت براونینگ؛ هنری جیمز و کافکا؛ ملویل
قصهها و معانی؛ اشعار محبوب؛ مواهب خوشبخت نبودن؛ دختری از بوئنوسآیرس؛ هرمو؛ داستانهای اخلاقی
ادبیات در مقام لذت؛ سازنده؛ ادبیاتِ ادبیات؛ تغییری در مسیر؛ دن کیشوت و سروانتس؛ هیروشیما؛ مرگ و مسئلۀ ابدیت؛ انحلال واقعیت
من و بورخس
آخرین مصاحبه
پربازدید ها بیشتر ...
ایل بختیاری در دورۀ قاجار
آرش خازنیموضوع این کتاب تأثیر متقابل حکومت و ایل در حاشیۀ ایران در دورۀ قاجار است. بررسی تاریخ اتحادیۀ ایلی ب
قصۀ ما به خر رسید: خر و خرپژوهی در شعر فارسی
غلامعلی گرایی، زهراسادات حسینیخرپژوهی در شعر طنز فارسی یکی از زمینههای طنز بوده که باید بهجد مورد تحقیق و پژوهش قرار میگرفت. نو
منابع مشابه بیشتر ...
فیلمفارسی چیست؟
حسین معززینیااین کتاب بر مبنای این پرسش که «فیلمفارسی چیست؟» شکل گرفته است و نویسنده کوشیده است با گفتگوها و ارا
شناخت نامۀ دکتر محمدرضا باطنی
به کوشش مجتبا نریماندکتر باطنی در سطح مقولهبندی یا قالببندی مفاهیم به کمک واژههای زبان نیز پیشتاز و اثرگذار بوده است.
نظری یافت نشد.