تپشهای شیدایی؛ نامههای عاشقانۀ غسان کنفانی به غادۀ السمان
خلاصه
خواندن نامههای غسان برای داستاننویسان جوان ضرورتی انکارناپذیر است؛ چراکه با تصویر زندهای از زندگانی یک شهید واقعی و به دور از نقابهای جعل و تزویر برخورد خواهند کرد.معرفی کتاب
برای دیدن بخشی از صفحات کتاب، لینک فایل پی دی اف (pdf) را ببینید.
مردی بود که غسان کنفانی نام داشت. با چهرهای کودکانه و تنی پیر و فرتوت، چشمانی از عسل و سیمایی شاد خاص کودکی ماجراجو که از مدرسه طوطیصفتان گریخته است. بدنی نحیف و شکننده چونان کشتی شکستهای که باید آن را با سرنگهای انسولین درمان کند تا مبادا به یکباره زیر ضربات بیماری دیابت از پای درآید: هدیۀ دوران کودکی برای نوجوانی که از وطنش محروم شد بیآنکه مرتکب گناهی شده باشد. ظاهرش شبیه تصویر قهرمانان کلاسیک نبود: قد و قامتی بلند، صدایی زمخت و مردانه.
به زنان بیاعتنا بود زیرا او واقعاً یک قهرمان واقعی بود و قهرمانان واقعی در حزن و دلشکستگی شبیه مردان معمولی هستند، نه ستارههای سینمای حماسی هالیوود. این روح چالشگر بود که در غسان غیرعادی مینمود. آتش شعلهور درون بود که بر مقاومت در برابر همه چیز و بیرون کشیدن زندگی از چنگال رخ قضا و قدر پافشاری میکرد. آتشی از جنس شجاعت که همه چیز را تا پای مرگ به چالش میکشد.
خواندن نامههای غسان برای داستاننویسان جوان ضرورتی انکارناپذیر است؛ چراکه با تصویر زندهای از زندگانی یک شهید واقعی و به دور از نقابهای جعل و تزویر برخورد خواهند کرد. در نامههای غسان درک میکنیم که هر کدام از ما میتواند فرد مهمی برای وطنش باشد، اگر بیمحابا تا پایان راه دنبال صدای قلب خویش گام بردارد و تا حد امکان از دوگانگی میان احساسات و رفتار رهایی یابد، که اگر وطنش را تا حد مرگ دوست داشت، این عشق را به صورت عملی به کار خواهد بست و نهفقط با خطابههای پرطمطراق از پشت تریبونها .... . کنفانی را باید شهیدی اسوه و الگویی به معنای جهانی و انسانی کلمه دید و نامههایش این انقلابیگری پاک و به دور از «عرضاندام نمایشی» و فساد مخفیانه و بازی وقار و متانت دکورین و نقابهای بیهوده را به تصویر میکشد.
در دومین نامهای که در این کتاب آمده و فاقد تاریخ است؛ اما سیاق کلام در آن بر نوشتهشدنش در قاهره قبل از تاریخ 29/11/1966 دلالت دارد، میخوانیم:
«غادۀ عزیزم....
بینهایت خستهام: تو در برابر چشمانم هستی، این تصویر زیبا که چیزهای زیادی را به یادم میآورد، چشمان، لبها و تهچهرۀ برانگیزندهای که در تنم مانند ضربهای بر استخوان ساق پا عمل میکند، آنگاه که درد رو به بهبودی میرود. خوشی و سعادت بینظیر ناشی از درد. تو را کم دارم، ای دوزخ، ای آسمان و ای دریا، تو را تا سر حد جنون کم دارم. تا حدی که تصویرت را در برابر چشمانم مینهم و اینجا خودم را حبس کردهام تا تو را ببینم ....... فراموش نمیکنم. هرگز. خیلی راحت به تو میگویم: در تمام عمرم، کسی را مانند تو نشناختم، اصلا و ابدا. آنگونه که به تو نزدیک شدهام، هرگز این چنین به کسی نزدیک نشدهام، به همین خاطر تو را فراموش نخواهم کرد، نه ..... تو چیز کمنظیری در زندگیام هستی. با تو شروع کردم و با تو به انتهای راه خواهم رسید ....». (ص 30)
پربازدید ها بیشتر ...
ایل بختیاری در دورۀ قاجار
آرش خازنیموضوع این کتاب تأثیر متقابل حکومت و ایل در حاشیۀ ایران در دورۀ قاجار است. بررسی تاریخ اتحادیۀ ایلی ب
قصۀ ما به خر رسید: خر و خرپژوهی در شعر فارسی
غلامعلی گرایی، زهراسادات حسینیخرپژوهی در شعر طنز فارسی یکی از زمینههای طنز بوده که باید بهجد مورد تحقیق و پژوهش قرار میگرفت. نو
منابع مشابه بیشتر ...
نمایشنامهها
غسّان کنفانیدر این کتاب سه نمایشنامۀ غسّان کنفانی با عناوین «در»، «کلاه و پیامآور» و «پلی به سوی ابدیت» با ترجم
اخلاق مظفری
میرزا آقاخان نواییدر این پژوهش ضمن معرفی تفصیلی کتاب، منابع اشعار مندرج در آن، ترجمۀ اشعار عربی، ویژگیهای ادبی اثر و
نظری یافت نشد.