دیوان سلطانیه
خلاصه
در این کتاب تقریباً همۀ دو بخش انتشاریافته و دستنویس محمدعلی به همراه بیست غزل ناب که از دل دیوان قدیم و دستنویس خود عبدالله شیرینسخن باریکبین بیرون کشیده شده و یکجا در این دیوان گردآوری شده است.معرفی کتاب
برای دیدن بخشی از صفحات کتاب، لینک فایل پی دی اف (pdf) را ببینید.
عبدالله سلطانیه در قزوین زاده شد و از تبار میرشریف سلطانیه بزرگزادۀ شهر سلطانیه است. او بازرگان بود و هنگامی که در یکی از سفرهای تجاری به مدینه رفته بود، دوستانش کوشیدند آرامآرام و با گوشه و کنار خبر درگذشت همسر جوانش که در قزوین به هنگام زایمان دومین فرزند تاب نیاورده بود را به او بدهند؛ اما وی از اشارههای نازیبای دوستان همراه سخت برآشفته بود و آنان یارای آن نیافتند تا او را در جریان آنچه در ایران گذشته بود بگذارند و تنها پس از بازگشت و پیش از رسیدن به خانه بود که با دیدن تنها فرزند چهارسالهاش در میان بستگانی که به پیشوازش شتافته بودند و نبود همسری که بسیاری دوستش میداشت در میانشان، دریافت چه پیش آمده و هم از اینرو بیآنکه پای به خانه بگذارد، قزوین را ترک گفت و راهی همدان شد و چند ماه پس از آن نیز فرزند خردسالش را با کالسکهای تکاسب نزد او فرستادند.
عبدالله پس از چندی همسر دوم برگزید و از او دارای چهار دختر و چهار پسر شد و سالها پس از آن به تهران کوچید و چون بازرگانی درستکار بود، در برابر بدهبستانهای ناسالم بازار دوام نیاورد و خانهنشین شد و روزگار به پژوهش، نوشتن و سرودن گذراند. مهمترین کتاب حکیمانه و هوشمندانهاش «جبر و تفویض» نام داشت که پیش از انتشار نزد عزیزی ماندگار شد و هنوز منتشر نشده است.
عبدالله که از جوانی شیفتۀ دریای بیکران ادب پارسی بود و ذوقی بیبدیل داشت و همواره گذران اندیشه و پندارهای خود را با چیرهدستی میسرود، سرانجام در سال 1310 خورشیدی بخشی از آن را در دیوانی به نام «غزلیات و حکایات منظومۀ ادبی» به چاپ رساند که نسخههایی چند از آن در دسترس است. پس از آن پسر بزرگش محمدعلی با برگردان چکامههایی از بزرگان ادب فرانسه از جمله لافونتن و هوگو به پارسی، آنها را در اختیار پدر گذاشت و او نیز آنها را به قالب شعر درآورد، اما پیش از انتشار جلد دوم دیوان خود در سال 1338 و پس از نزدیک به هشت دهه چشم از جهان فرو بست و به همین سبب محمدعلی با خطی خوش برخی دیگر از سرودههای پدر را به دیوان انتشاریافته افزود.
در این کتاب تقریباً همۀ دو بخش انتشاریافته و دستنویس محمدعلی به همراه بیست غزل ناب که از دل دیوان قدیم و دستنویس خود عبدالله شیرینسخن باریکبین بیرون کشیده شده و یکجا در این دیوان گردآوری شده است.
در یکی از غزلیات این دیوان میخوانیم:
دل با تو از آغاز هر آن عهد که بستهست قلب تو گواه است که هرگز نشکستهست
من بر سر پیمانم و از کید رقیبان هر چند بتم رشتۀ پیوند گسستهست
منعم مکن از عشق که آن دانۀ خالت هر دیده که دیدهست از آن دام نجستهست
گفتم که رها کن دلم از حلقۀ زلفش بگشود گره گفت کسش راه نبستهست
قدم چو کمان گشت و زمن یار گریزان مانندۀ آن تیر رهاگشته ز شصت است
و آن روز که دادهست به دل وعدۀ دیدار من چشم براهستم و جان در کف دست است
از خود شدهام بیخود از آن روز که دیدم آن چشم فریبندۀ دلدوز تو مست است
کس دست نیابد به دل خویش چو افتد در حلقۀ زلف تو نگر زلف تو بسته است
ای دوست در این شهر دلی نیست که بر او از ناوک مژگان تو تیری ننشستهست
سلطانی از آن روز که جان کرده نثارش شرمنده از آن هدیۀ ناقابل و پست است
پربازدید ها بیشتر ...
زندگینامه و خدمات علنی و فرهنگی محمدتقی بهار (ملکالشعراء)
جمعی از نویسندگان زیرنظر کاوه خورابهبیشک در ساحت ادبیات و فرهنگ ایران معاصر، بهویژه در زمینۀ ارتباط با ادبیات کهن و پربار ما که بزرگان
سنت زیباشناسی آلمانی
کای همرمایستردر اواسط قرن هجدهم در آلمان رشتۀ فلسفه نوینی پدید آمد مبتنی بر افکار و ایدههایی از بریتانیاییها و
منابع مشابه بیشتر ...
مروارید ادب ایران
سمانه سنگچولیشهابالدین عبدالله مروارید ملقب به بیانی کرمانی، تنها شاعری است که در قرن نهم هجری به سرودن رباعی شه
نظری یافت نشد.