درآمدی بر فلسفه و ادبیات
خلاصه
این کتاب همۀ موضوعات مربوط به «فلسفه و ادبیات» را دربر نمیگیرد و عمدتاً به تعریف ادبیات، مرجعیت نویسنده و ماهیت تفسیر ادبی میپردازد.معرفی کتاب
برای دیدن بخشی از صفحات کتاب، لینک فایل پی دی اف (pdf) را ببینید.
این کتاب همۀ موضوعات مربوط به «فلسفه و ادبیات» را دربر نمیگیرد و عمدتاً به تعریف ادبیات، مرجعیت نویسنده و ماهیت تفسیر ادبی میپردازد.
پرسش از چیستی «فلسفه و ادبیات» را آشکارا میتوان به اشکال گوناگون پاسخ داد. یک پاسخ اینکه ترکیب «فلسفه و ادبیات» حاصل جمع دو موضوع است و از این منظر تفاوتی با ترکیب «جامعهشناسی و شیمی» یا «روانشناسی و فیزیک» ندارد. به لحاظ تاریخی فلسفه را میتوان «موضوع مادر» تلقی کرد که سایر موضوع از دل آن برآمدهاند. فیلسوفان باستان دربارۀ تقریباً همه چیز میاندیشیدهاند و موضوعات گوناگونی که ما میشناسیم.
در این کتاب این نکته نشان داده شده که دو پدیدۀ فلسفه و ادبیات در هم تنیدهاند و محل تلاقی آنها موضوعی است که میتوان دربارهاش تحقیق کرد. به یک تعبیر فلسفه و ادبیات میتواند کندوکاوی در باب ویژگیهای رتوریکی فلسفه یا «فلسفه در مقام ادبیات» باشد.
پیشگفتار کتاب، ترجمۀ مقالهای از «پیتر لامارک و استهئین هاوگوم السن» است که این مقاله تصویری کلی از مبحث کل کتاب را به دست میدهد و دیگر اینکه در عین حال، به چیزی میپردازد که بسیاری اوقات در مباحث مربوط به فلسفۀ ادبیات نادیده میماند: لذت.
در فصل اول به تعریفی کلی از فلسفه و ادبیات و رابطۀ بین آنها و فلسفۀ ادبیات پرداخته شده است.در این فصل آمده است: «فلسفۀ ادبیات پیشینهای بس کهن دارد. گرچه در آن روزگاران این اصطلاح به کار نمیرفته، اما نوشتههای افلاطون و ارسطو در مورد تراژدی و شعر را میتوان به درستی آغازگاه این سنت برشمرد».
فصل دوم اختصاص به بررسی فلسفه و ادبیات در دوران باستان دارد. نویسنده در این فصل رابطۀ میان فلسفه و ادبیات را در زمان افلاطون و ارسطو بررسی کرده است. در بخشی از این فصل آمده است: «سقراط در "ایون" میگوید که ادبیات نوعی مهارت یا تخنه نیست، بلکه از نوع الهام و تسخیرشدگی است؛ اما ارسطو به مقابله با این دیدگاه برمیخیزد و نشان میدهد که ادبیات در واقع نوعی مهارت است و بوطیقا بحثی است در مورد ابزار کار آن». خواننده در این فصل با تعریف تراژدی از نظر ارسطو آشنا میشود؛ تعریفی که مبتنی است بر لذت خاص برآمده از تراژدی.
در فصل سوم از تعریف ادبیات، چرایی تعریف ادبیات و چگونگی تعریف آن سخن رانده شده است. این فصل اینگونه آغاز شده که چرا باید ادبیات را تعریف کنیم و سپس به بحث در مورد شیوههای تعریفِ نهتنها ادبیات، بلکه همۀ پدیدهها پرداخته شده و در ادامه تعریفهای پیشنهادی ادبیات معرفی و تحلیل شده است. در این میان نکاتی هم در مورد ماهیت فلسفه مطرح شده است.
همه در باب این حقیقت همداستاناند که مؤلفان با نوشتن آثار آنها را میآفرینند. اما آیا امکان دارد چنین نباشد؟ یا اینکه در بیشتر موارد کاملاً روشن است که کسی دست به قلم میبرد یا انگشتهایش را روی صفحۀ کلید رایانه فشار میدهد، اما خیلی معلوم نیست نویسنده بودن به چه معناست. این پرسشها متضمن مسائل پیچیدهای هستند که در فصل چهارم به بررسی بعضی از آنها پرداخته شده است. توجه نویسنده در این فصل عمدتاً بر پارهای از رادیکال در باب این موضوع، یعنی دیدگاههای رولان بارت و میشل فوکو معطوف خواهد بود؛ دیدگاههایی که یا بر آناند که مفهوم «مؤلف» مرده است یا اینکه معتقدند باید هرچه زودتر از شرّ آن خلاص شد. در انتهای فصل نیز تفسیر کاملی از توفان شکسپیر به دست داده شده که متضمن روشی است برای بررسی منابع مرجعیت تفسیر ادبی.
در فصل پنجم به این موضوع پرداخته شده که خوانندگان چگونه آثار ادبی را میفهمند و این فهم چه فرقی با فهم سایر آثار مکتوب دارد. توجه نویسنده در این فصل عمدتاً به رمان معطوف است، اما برای اینکه دیده شود بستر اجتماعی و تاریخی چگونه در فهم آثار ادبی ایفای نقش میکند، آثار نمایشی نیز در مقام بخشی از تاریخچۀ تفسیر همگانی مورد بررسی قرار گرفته است. این نکته ما را به بحثی در مورد نظریههای فلسفی در باب تفسیر و بهویژه هرمنوتیک گادامر رهنمون میکند.
در فصل ششم این نکته بررسی شده که چگونه میتوان همان اندازه که در خوانش آثار ادبی به فرم دقت میشود، در خواندن آثار فلسفی نیز به فرم دقت کرد. این فصل به بررسی مسائل مربوط به چگونگی تأثیر فرم بر محتوای فلسفی میپردازد و در این راستا نمونههای مختلفی را مرور میکند.
مسائل اصلی فصل هفتم حول این پرسش طرح میشوند که آیا برخی آثار ادبی متعلق به جریان اصلی ادبیات میتوانند کندوکاوهای فلسفی و احتمالاً در شکلدادن به آنها نقش داشته باشند و اگر آری، چگونه؟ دو نمونۀ اصلی موردنظر در مورد اینکه چگونه میتوان تصور کرد ادبیات در فلسفه یا در دلمشغولیهای مشترک فلسفه و ادبیات نقش داشته باشد، فیلسوفان آمریکاییاند؛ نخست مارتا کریون نوسباوم که معتقد است پارهای از آثار ادبی از فلسفۀ اخلاق تفکیکناپذیرند و سپس استنلی کاول که دیدگاههای او در مورد فلسفه و ادبیات بسیار تأثیرگذار بودهاند.
در مجموع این کتاب بررسی روشن و فشردهای است در باب روش بررسی فلسفی مسائل مهم ناظر بر سرشت و ارزش ادبیات، تعریف ادبیات، جایگاه و نیت مؤلف، رابطۀ فرم آثار فلسفی با محتوا و مسائل مربوط به خوانش و تفسیر آثار ادبی و منابع اقتدار آن.
فهرست مطالب کتاب:
یادداشت مترجم
به جای پیشگفتار: فلسفۀ ادبیات: بازیابی لذت/ پیتر لامارک و استهئین هاوگوم السن
فلسفه و ادبیات/ اوله مارتین اسکیلئوس:
سرآغاز
1. «فلسفه و ادبیات» چیست؟
2. فلسفه و ادبیات در دوران باستان
3. تعریف ادبیات
4. مرگ مؤلف؟
5. هرمنوتیک و تفسیر
6. ادبیات در فلسفه؟
7. فلسفه در ادبیات؟
8. فلسفه/ ادبیات
پربازدید ها بیشتر ...
گزارشهایی دربارۀ مختصر عملیاتی در جنوب ایران: رویارویی نظامی بریتانیا و ایل قشقایی در بهار و تابستان 1918 م/ 1336 هـ.ق
سر پرسی سایکس، کلنل ای.اف. اورتون و دیگرانآنچه در این کتاب آمده، مجموعهای از گزارشهای فرماندهان بریتانیایی رشتهعملیاتی است که در بهار و تاب
منابع مشابه بیشتر ...
غزالی و قرآن: یک کتاب، بیشمار معانی
مارتین ویتینگهامرویکرد غزالی این شخصیت برجستۀ اندیشۀ اسلامی به قرآن چگونه است. با وجود شهرت زیاد ابوحامد محمد غزالی
حلقۀ انتقادی: ادبیات، تاریخ و هرمنوتیک فلسفی
دیوید کوزنزهویمضمون اصلی این کتاب بررسی ماهیت و وضعیت بحث و جدلهای معاصر در باب فلسفۀ هرمنوتیکی است؛ هم از لحاظ م
نظری یافت نشد.