۸۳۰۱
۱۳۹۳
تاریخ و ادبیات ایران؛ شاهنامۀ ابومنصوری

تاریخ و ادبیات ایران؛ شاهنامۀ ابومنصوری

پدیدآور: محمد دهقانی ناشر: نیتاریخ چاپ: ۱۳۹۴مکان چاپ: تهرانتیراژ: ۱۵۰۰شابک: 7ـ419ـ185ـ964ـ978 تعداد صفحات: ۴۸

خلاصه

در این کتاب متن کامل مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری همراه با شرح و توضیحات آمده است.

معرفی کتاب

برای دیدن بخشی از صفحات کتاب، لینک فایل پی دی اف (pdf) را ببینید.

 

از شاهنامۀ ابومنصوری آنچه برجای مانده، فقط مقدمه‌ای چندصفحه‌ای است که در حال حاضر کهن‌ترین نمونۀ نثر فارسی به شمار می‌رود. بانی آن ابومنصور محمد بن عبدالرزاق یکی از سپهسالاران سامانی بود که به گفتۀ گردیزی ـ مورخ قرن پنجم هجری ـ «مردی پاکیزه بود و رسم‌دان و نیکوعشرت و اندر او فعل‌های نیکو فراوان بود».

آنچه دربارۀ ابومنصور عبدالرزاق می‌دانیم این است که او ظاهراً در حدود سال 344 قمری از جانب ابوعلی احمد محتاج چغانی حاکم نیشابور بود و در شورشی که این ابوعلی بر ضد نوح به منصور سامانی برانگیخت او را یاری کرد. ولی از سامانیان شکست خورد و به ری و آذربایجان گریخت. سرانجام با پادشاه سامانی عبدالملک بن نوح از در دوستی درآمد و به طوس بازگشت و در سال 439 قمری به سپهسالاری خراسان رسید. ولی چندان در آن مقام نپایید؛ زیرا امیر سامانی اندکی بعد او را برکنار کرد و فرمانده ترک الپتگین را به جای او برگماشت. ابومنصور دیگربار از سامانیان کناره گرفت و به آل بویه پناهنده شد. وشمگیر زیاری حاکم گرگان که در آن زمان متحد سامانیان بود، توطئه‌ای تدارک دید و هزار دینار پزشکی به نام یوحنا فرستاد و این پزشک در سال 350 قمری به ابن عبدالرزاق زهر خوراند و او را کشت.

بنا بر گزارشی که در مقدمۀ شاهنامۀ بایسنقری آمده است، ابومنصور در سال 346 قمری که حاکم طوس و به اصطلاح «معتمد الملک» بود، به وزیر خود ابومنصور معمّری فرمان داد تا به یاری چهار تن از زرتشتیان خراسان و سیستان شاهنامه که پیش از آن به زبان پهلوی تدوین شده بود را به فارسی برگرداند. انگیزۀ اصلی محمد بن عبدالرزاق برای صدور چنین فرمانی به احتمال زیاد این بود که می‌خواست بر مشروعیت سیاسی خود بیفزاید و جای پای خود را در خراسان محکم کند و احیاناً حکومتی مستقل در آن سامان پدید آورد. آنچه این نظر را تأیید می‌کند، نسب‌نامه‌ای طولانی است که در «مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری» آمده است و سلسلۀ نسب ابومنصور را به پهلوانان و پادشاهان ساسانی و سرانجام به خود جمشید می‌رساند.

انگیزۀ دیگری که ابومنصور عبدالرزاق را به گردآوری شاهنامه واداشت، این بود که می‌خواست یاد و نام خود را میان مردم زنده نگاه دارد. این نیز خود نشان می‌دهد که در خراسان آن روزگار علاقۀ عموم به شاهنامه و سیرت پادشاهان پیش از اسلام به‌حدی بوده است که هر کوششی برای احیای نام و یاد آنان موجب نیک‌نامی کوشندگان می‌شده و این امید را در آنها برمی‌انگیخته که نام و یاد خودشان هم جاودانه شود.

سومین انگیزۀ ابومنصور که در خود مقدمه به آن اشاره شده است، نوعی رقابت و هم‌چشمی با پادشاه بزرگ سامانی نصر بن احمد بود که به وزیر خود ابوالفضل بلعمی دستور داد تا کلیله و دمنۀ ابن مقفع را از عربی به فارسی ترجمه کند و سپس از رودکی خواست که آن را به نظم درآورد و به این ترتیب «کلیله و دمنه اندر زبان خرد و بزرگ افتاد و نام او [= نصر سامانی] بذین زنده گشت و این نامه از او یادگاری بماند». ابومنصور که رواج و محبوبیت کلیله و دمنۀ منظوم رودکی و نیک‌نامی بانی آن را در میان مردم می‌دید، تصمیم گرفت که کاری همانند پادشاه سامانی انجام دهد و با گردآوری و تدوین شاهنامه نام خود را در جهان ماندگار کند.

چنان‌که از مقدمه معلوم می‌شود معمّری و سایر گردآورندگان شاهنامه در کار خود هم از کتاب‌های عربی و پهلوی و هم از روایت‌های شفاهی بهره گرفته بودند. از داستان‌های کتاب اکنون چیزی در دست نیست تا بر مبنای آن بتوان شیوۀ کار نویسندگان بررسی کرد؛ اما از اشارۀ فردوسی در شاهنامۀ منظوم خودش می‌توان پی برد که منبع اصلی او به احتمال قوی همین شاهنامه ابومنصوری بوده است. پس می‌شود حدس زد که مطالب شاهنامۀ محمد بن عبدالرزاق عمدتاً شامل همان داستان‌هایی می‌شده است که گزارش کاملشان را در شاهنامۀ فردوسی می‌خوانیم.

متن کامل و منقح مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری را علامه محمد قزوینی از روی دوازده دست‌نویس شاهنامۀ فردوسی تصحیح و در سال 1313 در مجموعۀ هزارۀ فردوسی منتشر کرده است.

این مقدمه بر حسب سنت معمول میان مسلمانان، با ستایش خدا و پیامبر و اهل بیت و فرزندان او آغاز می‌شود. سپس نویسنده از اهمیت دانش و ارجمندی سخن یاد می‌کند و به این نکته می‌پردازد که انسان باید از خود یادگاری بر جای نهد که نام او را پس از مرگ زنده بدارد. به این مناسبت از کلیله و دمنه سخن می‌گوید که «شاه هندوان» فراهم آورد و برزویۀ طبیب به فرمان انوشیروان آن را از هندی به پهلوی ترجمه کرد و بعدها همین ترجمۀ پهلوی به فرمان مأمون و به دست عبدالله بن مقفع به عربی درآمد و سپس بلعمی به دستور نصر بن احمد سامانی آن را به فارسی درآورد و رودکی باز به فرمودۀ نصر آن ترجمۀ فارسی را به رشتۀ نظم کشید.

نویسندۀ مقدمه نتیجه می‌گیرد که زنده‌ماندن نام و یاد همۀ کسانی که از آنها سخن رفت مرهون تصنیف و ترجمۀ تنها یک کتاب است. به همین سبب «امیر ابومنصور عبدالرزاق» نیز بر آن شد که یادگاری از خود بر جای نهد. پس گروهی از «دهقانان و فرزانگان و جهان‌دیدگان» را به فراهم آوردن «نامه‌های شاهان و کارنامه‌هاشان» گماشت و سرگذشت آنها را تا «یزدگرد شهریار» که آخرین پادشاه ساسانی بود در محرم 346 قمری فروردین یا اردیبهشت 336 خورشیدی یک‌جا گرد آورد و شاهنامه نامید.

نویسنده آنگاه لازم می‌بیند که بر درستی شاهنامه و داستان‌های آن تأکید کند و در ادامه ویژگی‌های شاهنامه و فوایدی که از خواندن آن به دست می‌آید، یک‌به‌یک برشمرده می‌شود. سپس از جغرافیای جهان و از این نکته سخن می‌رود که زمین به هفت بخش یا کشور تقسیم شده است.

معمّری پس از اشاره‌ای کوتاه به جمشید و نوذر و اسکندر و پیش از اینکه به «سخن شاهان و کارنامۀ ایشان» بپردازد، بی‌درنگ از نژاد ابومنصور و نیز از نژاد خود یاد می‌کند که هر یک فقط با دو سه واسطه به سرداران و پادشاهان پیش از اسلام می‌پیوندند. جعلی‌بودن این نسب‌نامه‌ها را ابوریحان در همان آغاز قرن پنجم هجری بازنموده و به‌صراحت گفته است که نسب‌نامه‌ای که در شاهنامۀ ابومنصوری برای ابومنصور عبدالرزاق آورده‌اند ساختگی است.

مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری با ذکر این دو نسب‌نامه به پایان می‌رسد و معمری خود را نیز از فرزندان کَنارنگ می‌شمرد که «پسر سرهنگ پرویز» بود. سپس از پهلوانی‌های این کنارنگ که در زمان یزدگرد سوم کشته شد، به اختصار یاد می‌کند و نسب او را به طوس می‌رساند که از پهلوانان بزرگ شاهنامه است.

در این کتاب این مقدمه با متن کامل آن همراه با شرح و توضیحات، آورده شده است.

فهرست مطالب کتاب:

مقدمه

مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری

آغاز داستان

اولا نسب ابومنصور عبدالرزاق

و نسب ابومنصور المعمری

نظر شما ۳ نظر
  • مدیر۲۲ ماه پیش
    با سلام واژه xwaday با تلفظ خوادای در زبان قوم ماد و کرد های امروز ایران به معنای خداداد می باشد و واژه namag در اصل namak با تلفظ نامک بوده و به معنای نامه کوچک یا کوتاه می باشد. لذا خدای نامه اولیه در اصل و ریشه به معنای کلام کوتاه خداوند یا پروردگار بوده است که به انسان ایرانی قبل از پیدایش ایل یا خاندان زرتشتی و هخامنشیان ابلاغ گردیده است در باره منشاء و چگونگی پیدایش جهان و انسان و موجودات زنده و غیر زنده. البته نه در قالب وحی و از طریق گوش سر بسان بنیانگذاران و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع دینی ادیان توحیدی - ابراهیمی بلکه از طریق الهامات و القائات باطنی بر اثر مشاهده ژرف ظواهر پر رنگ عالم شهود و کشف راز ها و معانی پنهانی و نهفته در پشت پرده ظاهر واقعیت عینی. همانطور که خردمندان هندو و سرایندگان ودا های چهارگانه چرخه تولد و مرگ افراد انسانی را کشف و به شهود رساندند، قوم فرا باستانی میترائی نظم های هفتگانه کیهانی و هفت زندگی انسانی را کشف و به شهود رسانده اند. این دو کشف بزرگ را به راستی و حقیقتا میتوان ابلاغ کلام خداوند در قالب دو نامک یا نامه کوتاه به انسان باستان دانست. ما ایرانیان امروز یک منبع موثق و مطمئن در اختیار داریم و میتوانیم با مشاهده دقیق محتوای آن ، پیام کوتاه خداوند متعال را در یابیم که به مردم سرزمین ایران ابلاغ گردیده است. این منبع موثق و قابل اطمینان عبارت است از رسم یا مراسم چیدن سفره هفت سین بهنگام بر پایی جشن باستانی عید نوروز. از دیدگاه آفرینندگان اولیه این رسم یعنی خردمندان میترائی و نه پادشاهان پیشدادی ، حرف سین حرف اول هفت شئی یا چیز نبوده است بلکه حرف اول واژه سامان به معنای دیار و نظم و زندگی . به این معنا که آن قوم برای کیهان یا جهان و انسان تنها به یک نظم و یک زندگی قائل نبوده اند بلکه هفت دیار ، هفت سامان یا نظم و هفت زندگی. در اینجا توجه ژرف به این نکته برای ایرانیان امروز و فردا ضروری و اجتناب ناپذیر می باشد که خردمندان هندو و خردمندان میترائی به نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان علم و آگاهی نداشته اند طوریکه بتوانند دو کشف عظیم و سترگ و بزرگ خودرا به روش و زبان علمی شرح و توضیح دهند. خردمندان هندو کشف خودرا از طریق حلول روان یا تناسخ شرح و توضیح داده و تبیین و توجیه نموده اند و خردمندان میترائی در شرح و توضیح کشف خود قائل به طبقه بر طبقه و یا محیط و محاط بودن دیار ها و سامان های هفتگانه کیهانی شده اند که انسان در هر طبقه از آنها دارای یک زندگی دیگری می باشد. آن بینش هستی یا کیهان شناسی میترائی بعدا در یونان منجر به پیدایش ایده هفت آسمان و یک زمین در مرکز آنها توسط ارسطو و در اسکندریه منجر به پیدایش هیئت یا نجوم بطلمیوسی و در بین بابل ( بین النهرین ) و بعدا در بین مردم قوم عرب منجر به پیدایش باور به سماوات سبع و الارض ( یعنی هفت آسمان و یک زمین ) شده است. خطوط هفتگانه روی جام باستانی جم و خواب معراج یعقوب نوه ابراهیم و معراج نامه اردا ویرادف پارسی و خواب معراج پیامبر اسلام هرسه ریشه در آن جهان بینی باستانی میترائی دارند. طوریکه مطلع هستیم بودا با بینش و باور پیشینیان هندوی خویش یعنی حلول روان یا تناسخ موافق نبوده و آنرا رد کرده و چرخه تولد و مرگ را فقط در چهارچوب زنجیره علت و معلول مادی پذیرا بوده است. امروز می توانیم بدانیم مشروط بر اینکه بخواهیم که چرخه یا گردش تولد و مرگ هندوان به زبان سانسکریت و با حروف لاتین samsara با تلفظ سَم سَرا و به زبان فارسی و تمثیل به معنای سرا یا خانه زهر یا درد و رنج ، فقط در بطن و در طول تسلسل تولد و مرگ کیهان بر اثر نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان میتواند مقدور و میّسر و امکان پذیر و حقیقت داشته باشد و نه از طریق حلول روان یا تناسخ. و دیار ها و سامان ها یا نظم های هفتگانه کیهانی خردمندان میترائی و آسمان و زمین های هفتگانه قرآنی و عوالم هفتگانه حکیمان و عارفان دینی و وادی های هفتگانه امر و تکوین الهی و هفت شهر عشق و هفت زندگی انسانی بطور طبقه بر طبقه و یا محیط و محاط وجود ندارند بلکه از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی پشت سر هم به ظهور و پیدایش می رسند و عمر خودرا سپری می نمایند و آنهم نه یک بار بلکه بطور فراوان با مراتب یا درجات مختلف تکاملی بین دو سر حد؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال ایده آل در بطن بینهایت و در محتوای هرکدان از جهان های موازی و مساوی و بیشمار و در طول سفر تکاملی بی پایان ( و نه سفر بسوی بینهایت ) . این دو سرحد در طول اسفار یا سفر های مقطعی نزولی و صعودی محتوای هر کدام از جهان ها با درجات مختلف تکاملی و فراوان همیشه بین دو نظام احسن آفرینش متوالی محدود و محصور باقی می مانند. در پایان امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم و شمه ای ناچیز از دو پیامک یا دو نامه کوتاه خدا دادی باستانی خدمت خوانندگان گرامی ارائه داده باشم و آنهم نه بخاطر زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط انسان و در خاطره یا حافظه تاریخ بسان بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع دینی.
  • مدیر۲۵ ماه پیش
    چرا لینک دانلود کتاب را نذاشتین ؟!!!
  • مدیر۴۲ ماه پیش
    با درود تحقیقات بنده در زبان شناسی است و در فیسبوک زبان شناسی پیش از تاریخ را دارم ، داستان های شاهنامه با تاریخ واژه ها نمی خواند ، مثلا رستم تورانی است تهمینه تورانی است ، سهراب تورانی است ، رستم به هور و ماه سوگند می خورد و .....

پربازدید ها بیشتر ...

ایران در آینۀ شعر روس

ایران در آینۀ شعر روس

میخاییل سینلنیکوف

این کتاب برگرفته از کتاب «ایران و درون‌مایه‌های ایرانی در شعر شاعران روس» اثر میخاییل سینلنیکوف شاعر

منابع مشابه بیشتر ...

زمجی نامه: بخش دوم (داستان علی بن احمد زمجی)

زمجی نامه: بخش دوم (داستان علی بن احمد زمجی)

راوی ناشناس

نخستین حلقه از مجموعه روایت‌هایی که در حکم داستان‌های پیرامون «ابومسلم‌نامه» در سنت دنباله‌نویسی پدی

قرآن قدس: ترجمه‌ای کهن از قرآن (دو جلد) بر اساس دست‌نوشت کتابخانۀ آستان قدس رضوی (شمارۀ 54)

قرآن قدس: ترجمه‌ای کهن از قرآن (دو جلد) بر اساس دست‌نوشت کتابخانۀ آستان قدس رضوی (شمارۀ 54)

مترجمی ناشناس

از میان ترجمه‌های قرآن، قرآن قدس که در یکی از حوزۀ جغرافیایی سیستان قدیم نوشته شده است، از داشته‌های

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

تاریخ و ادبیات ایران (عصر غزنوی)؛ ابن سینا

تاریخ و ادبیات ایران (عصر غزنوی)؛ ابن سینا

محمد دهقانی

اعجوبه‌ای چون ابن سینا را جهان کمتر به خود دیده است. مردی که در اوج قرون وسطا در یکی از دورافتاده‌تر

تاریخ و ادبیات ایران عصر غزنوی؛ ناصر خسرو

تاریخ و ادبیات ایران عصر غزنوی؛ ناصر خسرو

محمد دهقانی

ناصر خسرو یكی از چهره‌های مشهور تاریخ ادبیات ایران است و یكی از مشهورترین آثار او «سفرنامه» اش است ك