مسخ با نقد و تفسیر
خلاصه
کافکا «مسخ» را در سال 1912 میلادی به رشتۀ تحریر درآورد.معرفی کتاب
برای دیدن بخشی از صفحات کتاب، لینک فایل پی دی اف (pdf) را ببینید.
ایدههای گوناگون بسیاری برای نقد و بررسی داستان «مسخ» وجود دارند. مهمترین نکتهای که نقد این داستان را دشوار میسازد این است که پروسۀ مسخ گِرِگور زامزا در واقع غیر قابل درک است. منتقد آلمانی آقای یورگن تسینک بر این گمان است که اگر گرگور زامزا در اثر پروسۀ مسخ، کاملاً به موجود دیگری (مثلاً حشره) مبدل میشد، خواننده میتوانست روند غیرواقعی مسخ او را درک کند. اما در این داستان گرچه یک انسان (گرگور زامزا) تبدیل به حشرهای میشود ولی با این حال این حشره در واقع همان گرگور زامزا، یعنی همان فاعل است و در نتیجه او در عین حال انسان نیز باقی میماند. به این ترتیب مرزهای مابین فاعل و مفعول، بین انسان و حیوان از میان برداشته میشوند و درست در همین امر، نکتۀ غیرقابل درک نهفته است.
در اینجا طرز تفکری آشکار میشود که جدایی فاعل و مفعول را از میان برمیدارد و میان دو نوع ماهیت کاملاً متفاوت، هویتی یگانه به وجود میآورد.
اما این امر به این معنا نیست که دیگر فاعل و مفعول وجود نداند: گرگور زامزا جسم خود را، که در واقع جسم یک حشره است، هم به مثانۀ یک مفعول و هم به عنوان یک فاعل (یعنی «خودش») حس میکند.
در داستان «مسخ» نیز وضع به همینگونه است: تضادی در هویت موجود مرکب از انسان و حیوان (گرگور و حشره) وجود دارد ولی به این تضاد ظاهراً اهمیتی داده نمیشود.
درست به همین جهت به خوانندهای که با طرز تفکر منطقی ـ عقلانی این متن را مورد مطالعه قرار میدهد، احساس ناخوشایندی دست میدهد. این احساس وقتی تشدید میشود که راوی به نحوی هوشیارانه و واقعگرایانه در مورد این «مسخ» گزارش میدهد. بنابراین راوی داستان با کلمات میاندیشد و نه همانند طرز تفکری تطبیق دهد که در آن واحد هم اساطیری و هم منطقی ـ عقلانی است. او در اینجا با مسئلۀ دشواری روبهرو میگردد. یکی از خصوصیات آگاهی منشایی ـ اساطیری تحملِ تضادها است. این نکته، کلید درک جریان مسخِ گرگور زامزا میباشد.
خواننده با پذیرش این تضادِ آشکار از شیوۀ تفکر منطقی ـ عقلانی دور شده و به طرز تفکر اساطیری نزدیک میشود. هنگامی که گرگور زامزا با پرسش «چه بر سرم امده؟» خود را یک حشره حس میکند، مرزهای بین (تشخیص دهنده) و مفعول (آنچه که باید تشخیص داده شود) از میان برداشته میشود؛ یعنی مرزهای ما بین «من» و «دنیا» بین «واقعی» و «غیرواقعی».
بنابراین داستان «مسخ» دلهره و اضطرابِ بنیادین عصر مدرن را بازتاب میدهد؛ دلهرۀ از دست دادن هویتِ خود. این دلهره و اضطراب در اثر سلطۀ طرز تفکر علوم طبیعی و فنی و نیز از گرایشات این علوم به تنزل انسان به مجموعهای بدون هویت از فاکتها به وجود آمده است.
این داستان را میتوان یک اثر ادبی پریمیتیوسی محسوب کرد که طرز تفکری اساطیری را معرفی میکند. به نظر میرسد در جریان مسخ یک انسان به حشره، مرزهای ما بین «من» و «دنیا» و همچنین تفاوت بین انسان و حیوان از میان برداشته میشود و این دو ماهیت خود را به کمک اصل سنتز به موجود مرکبی از انسان و حیوان (گرگور و حشره) تبدیل میکنند.
پربازدید ها بیشتر ...
زندگینامه و خدمات علنی و فرهنگی محمدتقی بهار (ملکالشعراء)
جمعی از نویسندگان زیرنظر کاوه خورابهبیشک در ساحت ادبیات و فرهنگ ایران معاصر، بهویژه در زمینۀ ارتباط با ادبیات کهن و پربار ما که بزرگان
سنت زیباشناسی آلمانی
کای همرمایستردر اواسط قرن هجدهم در آلمان رشتۀ فلسفه نوینی پدید آمد مبتنی بر افکار و ایدههایی از بریتانیاییها و
منابع مشابه بیشتر ...
سیری در گلزار مثنوی
مهدیه الهی قمشهایاین کتاب به شرح 32 حکایت از دفتر نخست مثنوی اختصاص دارد. روش شرح مثنوی در این کتاب، بیان برخی بیتها
دیگر آثار نویسنده بیشتر ...
داستان های اساطیری کافکا
فرانتس کافکااین کتاب دربرگیرندۀ داستانهای «سکوت سیرنها»، «پرومته»، «لاشخور»، «پوزئیدون» و «گراکوس شکارچی» و نق
دستنوشتههای گمشده
فرانتس کافکااین کتاب که عنوان انگلیسی آن the lost writings است، اولین و در عین حال تنها کتابی از آثار کافکاست که
نظری یافت نشد.