۱۲۸۹
۰
از دریای مازندران تا دریای پارس (خلیج فارس): سفرنامۀ رؤیا لقمانیان

از دریای مازندران تا دریای پارس (خلیج فارس): سفرنامۀ رؤیا لقمانیان

پدیدآور: علی اکبر پدرام ناشر: بلختاریخ چاپ: ۱۳۹۱مکان چاپ: تهرانتیراژ: ۱۰۰۰شابک: 9_74_6337_964_978 تعداد صفحات: ۳۰۴

خلاصه

این کتاب شرح خاطرات سفر یک بانوی ایرانی است که دل از خانمان برکند و یکه و تنها، گام در راهی سخت و دشوار نهاد و پای پیاده، فاصلۀ 1800 کیلومتری شمال تا جنوب کشورمان را پیمود. او در این راه‌پیمایی حدود 60 روزه، از بسیاری از خطرها جان به در برد و ره‌آورد این سفر ماجراجویانه، به‌دست‌آوردن اطلاعات و تجربه‌هایی بود که بسیاری از آنها بی‌نظیر یا کم‌مانند است.

معرفی کتاب

این کتاب شرح خاطرات سفر یک بانوی ایرانی است که دل از خانمان برکند و یکه و تنها، گام در راهی سخت و دشوار نهاد و پای پیاده، فاصلۀ 1800 کیلومتری شمال تا جنوب کشورمان را پیمود. او در این راه‌پیمایی حدود 60 روزه، از بسیاری از خطرها جان به در برد و ره‌آورد این سفر ماجراجویانه، به‌دست‌آوردن اطلاعات و تجربه‌هایی بود که بسیاری از آنها بی‌نظیر یا کم‌مانند است.

در این روایت از اصفهان، مهد فرهنگ، تاریخ و هنر ایران زمین؛ طبیعت چشم‌نواز سمیرم، برازجان، شهر دلیران روشنایی و دریاچۀ پریشان، زیستگاه آبزیان و پرندگان سخن به میان آمده و توضیح چگونگی ساختن آسیاب‌های زیرزمینی؛ نحوۀ انتقال پایتخت ایران. ساسانی از استخر به تیسفون؛ شرح پیشینۀ نام بوشهر؛ توضیح چگونگی برخی از نام‌گذاری‌های عامیانه و... آورده شده است. گفتنی است این روایت با تصاویری از جریان سفر بانو لقمانیان مستند شده است.

1800کیلومتر و هر کیلومتر 1000 متر، 000/800/1 متر می‌شود و اگر هر متر دست‌کم دو گام و 50 سانتی‌متر باشد، با این حساب 000/600/3 گام را در زمانی حدود 69 روز پیمودن آن هم با یک کوله‌بار کمابیش، 15 کیلویی از کنار آب‌های ساحلی دریای مازندران (چالوس) تا کنار آب‌های ساحلی جنوب (بوشهر)، یعنی فاصلۀ شمال تا جنوب کشور را با پای پیاده پیمودن کار ساده‌ای نیست؛ همتی می‌خواهد به بلندای آرزو و استواری البرز، سنگین، پرتوان و شکست‌ناپذیر. پس چه باک از سنگینی کوله‌بار، زخم و تاول‌های پا، از نفس افتادن و گاه با آخرین رمق‌ها، خود را به آب و آبادی رساندن و دمی یا شبی را آسودن و دوباره پای دردمند و ریش را در کفش فرو بردن و ... .

به راستی چه چیز سبب می‌شود که یک زن، یکه و تنها، هدفی در پیش گیرد که پیش از آن کسی را چنان خیالی در سر نبوده، چه رسد به اینکه بی‌باکانه، پای در رکاب راه نهد و ده‌ها و سدها خطر را به جان بخرد و تجربتی بیاموزد ویژۀ شیرزن ایرانی، و چه انگیزه‌ای می‌خواهد که کاری کند، کارستان؟!

هدف بانو لقمانیان از این پیاده‌روی، چنان‌که خود می‌گوید، صلح و دوستی بوده است، برای مردم ایران. اما مگر مردم ما با هم در جنگ و ستیزند که کسی بخواهد از شمال تا جنوب کشور را گام به گام بپیماید و از روستاها و شهرها و استان‌های بسیار گذر کند و با مردمانی هم‌صحبت و هم‌سفره شود که هر تیرۀ آنها فرهنگ و گویش ویژه‌ای دارند و در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند و به ظاهر هیچ‌کس با دیگری سر جنگ ندارد؛ پس، این پیام صلح چه معنا دارد؛ در این هنگامۀ سختی‌های زندگی که هرکس تلاش می‌کند تا گلیم خویش را از آب برکشد و همه‌چیز خلاصه می‌شود در حفظ و جلب منافع شخصی، اگر جنگ هم نباشد، صلح و دوستی چه معنا دارد؛

انتخاب این شیوۀ پیام‌رسانی از مقولۀ شعار دادن نیست و اگر بی‌نظیر نباشد، کم‌نظیر است و قابل ستایش.

وی در مسیر اتوبان تهران ـ قم، گرفتار هوای گرم، احساس ناخوشایند، درد تاول‌های پا و نوعی عدم اعتماد به نفس می‌شود و می‌نویسد: "جادۀ قم گرم بود و حال من هم بد بود. گویا همۀ شرایط دست به دست هم داده بودند تا مرا از پای درآورد".

بیان ساده و صمیمی او چنان است که خواننده به راحتی می‌تواند شرایط دشوار او را درک کند. آنجا که بلافاصله پس از ابراز ناراحتی می‌گوید: "اما با خدا صحبت کردم و از او یاری خواستم که حال مرا خوب کند"، نشان از استواری تصمیم او دارد و مهم‌تر اینکه بیانی بسیار ساده و به دور از تکلف و ریا با نیرویی که خود را وابسته به آن می‌داند و این یعنی نوعی معنویت ظریف و دوست‌داشتنی. در واقع رابطۀ انسان با خدا، یعنی همین؛ مستقیم و بدون رابطه و واسطه. توجه به همین نکتۀ بسیار ساده می‌تواند زنگ خطری باشد برای کسانی که خود را گرفتار ظواهر پوچ و بی‌اساس کرده‌اند، در حالی که هدف اصلی معنویت، به کلی از میان رفته است.

اگر سرتاسر این کتاب را هیچ بهره‌ای برای خواننده نباشد و فقط و فقط همین بیان ساده بتواند یک تن را به مفهوم واقعی رابطۀ جزء و مکل هستی و پیوند میان انسان هوشمند با آفرینندۀ هستی برساند، به جرئت می‌توان گفت که همان بس است. این پیام شباهت شگفتی به پیام سعدی دارد، که از پسای قرون به گوش می‌رسد که "جان آدمیت" کجا رفته.

آشکار است که هدف این نوشتار، نه درس اخلاق است و نقد اجتماعی، اما خوانندۀ هوشیار می‌تواند ظرایفی را دریابد تا بداند که در گوشه و کنار جامعۀ پیچیدۀ امروزین ما چه می‌گذرد. گاه در دورافتاده‌ترین روستاهای کشور نشانه‌هایی از ویژه‌ترین برتری‌های انسان ایرانی دیده می‌شود؛ مثلا بانو لقمانیان در روستای کوچک نیزار، نزدیک محلات، چنان محبت و صفایی از مردم صمیمی آنجا می‌بیند که به وجد می‌آید و چندی دورتر، مردمان خوب میمه با بدرقۀ بی‌ریایشان تصویری دلنشین برایش به یادگار می‌گذارند و گرفتن شاخۀ گلی از دست یک روستایی، در جادۀ شهرضا به سمیرم، خستگی را از تنش می‌زداید یا در آغاز سفر، ملاقات با پیرمرد 76 ساله‌ای که راز تندرستی‌اش را در تغذیه و تنفس خوب می‌داند و در جایی دیگر، سفرکردن را به کمال رسیدن می‌خواند و سرانجام، احساس غیرقابل توصیفش را به هنگام ریختن آب دریای مازندران به دریای پارس (خلیج فارس) و خرسندیش را از اینکه افتخار انجام این کار باارزش را یافته است.

یکی از بزرگ‌ترین افتخاراتش آشنایی با مردی از میراث فرهنگی برازجان، به نام آقای یسارده بوده که او از قومی است که حدود 2500 سال پیش در برابر سپاه وحشی اسکندر گجسته (ملعون) مقاومت کرده و با آنان جنگیده‌اند.

در نهایت می‌نویسد: آشناشدن با خلقیات و رسوم و فرهنگ بخشی از مردم سرزمینم، فرصت و افتخاری بود که تکرارش بدین سادگی‌ها امکان‌پذیر نیست.

گاه این زن شیردل، با برشمردن نکاتی که به ظاهر اهمیت چندانی ندارد، به مطالبی که دانستن آن برای خواننده به دور از فایده نیست، اشاره می‌کند: در آغاز برنامۀ پیاده‌روی سرعت خود را حدود 5 کیلومتر بر ساعت می‌نویسد که بسیار درست و منطقی است؛ زیرا مثلا یک دوندۀ استقامت سرعتی حدود 10 تا 11 کیلومتر بر ساعت دارد؛ بنابراین نیمی از آن برای یک پیاده‌روندۀ حرفه‌ای پذیرفتنی است. نکتۀ درخور توجه این که در پایان برنامه، مسافت حدود 70 کیلومتری دورتادور جزیرۀ بیضوی‌شکل کیش را در 9:30 دقیقه می‌پیماید که با توجه به صاف و زیبابودن مسیر و تجربۀ او، سرعتی در حدود 7 کیلومتر بر ساعت می‌شود که باز هم منطقی است.

وی در بسیاری موارد از قول مسئولان محلی مبحث‌های زبان‌شناختی را مطرح می‌کند که گاه درخور توجه است؛ از جمله به گویش کهن مردم سیخت در سمیرم اشاره می‌کند و می‌نویسد: برای خوش‌آمدگویی به وی روی پلاکاردی نوشته بودند "خَش اومیت پاتمون سَرتیله‌مون" یعنی خوش‌آمدید پا روی چشممان گذاشتید.

هنگامی که به شیراز می‌رسد، به علت گرمای هوا مسیرش را به طرف بوشهر تغییر می‌دهد، اما نمی‌نویسد از کدام مسیر قصد عبور داشته است. چند روز در شیراز می‌ماند، اما شرحی از حافظیه و آرامگاه سعدی، و مهم‌تر از همه تخت جمشید نمی‌دهد.

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

زندگی‌نامه و خدمات علنی و فرهنگی محمدتقی‌ بهار (ملک‌الشعراء)

زندگی‌نامه و خدمات علنی و فرهنگی محمدتقی‌ بهار (ملک‌الشعراء)

جمعی از نویسندگان زیرنظر کاوه خورابه

بی‌شک در ساحت ادبیات و فرهنگ ایران معاصر، به‌ویژه در زمینۀ ارتباط با ادبیات کهن و پربار ما که بزرگان

آیین های ایل شاهسون بغدادی

آیین های ایل شاهسون بغدادی

یعقوبعلی دارابی

در این کتاب ضمن معرفی ایل شاهسون بغدادی در گذر تاریخ، آیین‌های دینی و آداب و رسوم اجتماعی این ایل بر

منابع مشابه بیشتر ...

سفرنامۀ پدرو تیشیرا به همراه «ملوک هرمز» و گزیده‌ای شاهان ایران

سفرنامۀ پدرو تیشیرا به همراه «ملوک هرمز» و گزیده‌ای شاهان ایران

پدرو تیشیرا

این سفرنامه دربردارندۀ اطلاعات ارزشمندی دربارۀ حضور ایرانیان در جزیره‌های خلیج فارس و حتی کرانه‌های

تاریخ روایی شاعران؛ دفتر دوم: شهریار

تاریخ روایی شاعران؛ دفتر دوم: شهریار

حسن مفاخری

«تاریخ روایی شاعران» در این دفتر به شاعری چون محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به «شهریار» پرداخته است. ای