۱۱۸۹
۰
نیچه و آری‌گویی تراژیک به زندگی

نیچه و آری‌گویی تراژیک به زندگی

پدیدآور: حمیدرضا محجوبی آرانی با دیباچه‌ای از پروفسور برنارد رجینستر ناشر: مرکزتاریخ چاپ: ۱۳۹۲مکان چاپ: تهرانتیراژ: ۱۲۰۰شابک: 2_195_213_964_978تعداد صفحات: ۳۸۴+۸

خلاصه

این کتاب عهده‌دار تقریر مواجهۀ نیچه با نیهیلیسم و نشان‌دادن راه چیره‌شدن بر آن و آری‌گویی به زندگی است.

معرفی کتاب

در فصل اول پس از اشاره به کاستی‌های تلاش‌های پاره‌ای از تفسیرگران تحلیلی‌مسلک برجستۀ نیچه در به دست دادن تبیینی دقیق و همه‌جانبه از سرشت نیهیلیسم و نیز خاستگاه و چرایی ظهور آن به بیان معنا و مفهوم آن پرداخته شده است و روشن می‌شود که چرا چنین میهمان مرموزی سر از خانۀ ما در می‌آورد و بر سر سفرۀ مان نشست. غالب شارحان به هنگام توضیح معنای نیهیلیسم آن را ادعایی دربارۀ ارزش‌ها می‌دانند، مبنی بر اینکه بنا به تعبیر خود نیچه «ارزش‌ها خود را بی‌ارزش ساخته‌اند». اما آنگونه که در این فصل توضیح داده می‌شود این تنها یک روایت یا یک معنا از نیهیلیسم است. نیهیلیسم بنا به تقریر فصل نخست دو روایت دارد. روایت نخست حاصل و برآمده از حکمی متااخلاقی دربارۀ سرشت ارزش‌هاست: آنها فاقد هرگونه شأن عینی هستند. این حکم به معنای انکار واقع‌باوری در قلمرو ارزش‌هاست. ضد واقع‌باوری ارزشی در کنار قول به اینکه اعتبار و مرجعیت هنجارگذارانۀ ارزش‌ها بسته به شأن عینی آنهاست، به پیامد عملی این روایت از نیهیلیسم در سلوک رفتاری آدمی می‌انجامد: سرگردانی و آوارگی. اما این معنا از نیهیلیسم تنها معنای مورد نظر نیچه نیست: نیهیلیسم به معنای اصلی و اولیۀ خود نه برآمده از حکمی متااخلاقی دربارۀ سرشت ارزش‌ها که حاصل حکمی متافیزیکی دربارۀ سرشت جهان و به ویژه زندگی آدمی در آن است. سرشت جهان و زندگی بنا به ذات و اساس خود چنان است که تحقق آنچه را تاکنون همواره والاترین ارزش­های ما بوده است، به هیئت سودایی محال درمی­آورد. درک این واقعیت در کنار قبول اینکه جهان دیگری که تحقق این والاترین ارزش­ها را ممکن سازد وجود ندارد، این پیامد عملی را در پی دارد که آدمی دچار یأس می­شود و با خود می­گوید: بهتر آن بود که چنین جهانی نمی­بود. با نشان­دادن پیوند این معنا از نیهیلیسم با بدبینی روشن می­شود که چرا این روایت، روایت اصلی نیهیلیسم در نظر نیچه است و در واقع روایت نخست حاصل یک شیوۀ مواجهۀ نیچه با نیهیلیسم روایت دوم است.

در ادامۀ همین فصل نشان داده می­شود که ظهور نیهیلیسم مبتنی بر دو مقدمه است: مقدمۀ متافیزیکی و مقدمۀ اخلاقی. مرگ خداوند که نمادی از مرگ هر روایتی از جهان حقیقی است، به عنوان مقدمۀ متافیزیکی به ضرورت سر از نیهیلیسم درنمی­آوَرد اگر مقدمۀ دوم در کار نبود، یعنی اگر ما سودازدۀ ارزش­ها، والاترین ارزش­هایی نبودیم که تحقق آنها در شرایط زیست و زاد مادر این جهان ممکن نیست و تنها جهانی دیگر با سرشتی دیگر آن تحقق را ممکن می­سازد. به تعبیر دیگر، اگر والاترین ارزش­های ما ارزش­های این جهان ـ ستی و این زندگی ـ ستیز نبودند، یعنی ارزش­هایی که با رنج شَوَند، مرگ و اموری از این دست که سرشت این جهان و زندگی این جهان را می­سازد، سرِستیز نداشتند، مرگ خداوند ناگزیرانه چهرۀ تلخ کام نیهیلیسم را بر ما نمی­نمایاند. نیچه مرگ خداوند را با آغوشی باز می­پذیرد و بنابراین به منظور چیره­شدن بر نیهیلیسم منطقاً جز دو راه برای او نمی­ماند: یا باید نشان دهد که در واقع سرشت جهان، بر خلاف آنچه او تاکنون پذیرفته، به گونه­ای نیست که با تحقق این ارزش­ها ناسازگار باشد و به تعبیر دیگر این ارزش­ها در واقع در تقابل با زندگی این جهانی نیستند یا باید روشن سازد آنچه تاکنون والاترین ارزش­های ما بوده است، یعنی اخلاق افلاطونی ـ یهودی ـ مسیحی با آن ارزش­های نافی زندگی این جهانیش، در واقع والاترین ارزش­های ما نیستند، پروژه­ای که نیچه از آن با نام بازارزش­گذاری همۀ ارزش­ها یاد می­کند. نیچه این شق اخیر را قبول دارد و به لحاظ متافیزیکی مخالف شق نخست است و لذا او دست به بازارزش­گذاری همۀ ارزش­ها می­زند، پروژه­ای که در واقع تعبیر دیگری است از آنچه عنوان این کتاب قرار گرفته است.

از آنجایی که هر اصل ارزشی هم واجد ارزش و هم واجد محتوایی است، بازارزش­گذاری همۀ ارزش­ها منطقاً به دو شیوه امکان دارد: بازارزش­گذاری متااخلاقی و بازارزش­گذاری محتوایی. در فصل دوم به تقریر بازارزش­گذاری، یا به تعبیر دیگر بی­ارزش­سازی متااخلاقی همۀ ارزش­ها پرداخته می­شود. نیچه با نشان­دادن اینکه هیچ ارزشی واجد شأن عینی و برخوردار از شرایط متااخلاقی لازم برای اعتبار و مرجعیت هنجارگذارانه نیست، می­کوشد تا والاترین ارزش­های ما را نیز بالتبع بی­ارزش سازد. شأن عینی نداشتن ارزش­ها یا ضدواقع­باوری، بدین معناست که ارزش­های ما ریشه و خاستگاه در عواطف، شهوات، امیال و نیازهای ما، یعنی در چشم­اندازهای امکانی ما دارند و نه در چیزی که همچون عقل محض کانتی یا جهان مثال افلاطونی، با تقریر طبیعت­باوری نیچه که مبنای ضدواقع­باوری وی را فراهم می­آورد. در این فصل نشان داده می­شود که چگونه نیچه به نقد دو روایت واقع­باوری اخلاقی، روایت کانتی و روایت افلاطونی می­پردازد. روان­شناسی اخلاقی خاص نیچه با تأکید بر تبیین­های سوم ـ شخصیِ طبیعت­باورانه ـ فیزیولوژیکی، مبنای نقد روان­شناسی اخلاقی کانت و مفاهیم اصلی آن چون اراده و تأمل برای عمل را فراهم می­آورد. همچنین نشان داده می­شود که چگونه این طبیعت­باوری دیگر مفهوم اصلی روان­شناسی اخلاقی کانت، یعنی آزادی اراده و اختیار را نیز به چالش می­کشد. اگرچه نقد روان­شناسی اخلاقی کانت به یک معنا مستلزم انکار واقع­باوری افلاطونی نیز هست، اما نیجه در نقد واقع­باوری افلاطونی به طور خاص به دو استدلال دیگر هم متوسل می­شود: استدلال مبتنی بر بهترین تبیین ممکن و استدلال مبتنی بر عدم توافق آراء اخلاقی. شرح این دو استدلال واپسین مبحث فصل دوم خوهد بود. بدین ترتیب نیچه با بازارزش­گذاری متااخلاقی سر در پی آن دارد تا نشان دهد آنچه تاکنون مبنا و پشتیبان ارزشمندی ارزش­های افلاطونی ـ مسیحی بوده است، یعنی واقع­باوری ارزشی آنها، در واقع درست نیست و نه این ارزش­ها و نه هیچ ارزش دیگری واجد چنین مقامی نیستند.

مواجهۀ نیچه با سرگردانی نیهیلیستی موضوع فصل سوم است. به نظر تفسیرگران، نیچه دو راه چاره برای مواجهه با سرگردانی نیهیلیستی پیش نهاده است. ذهنی­انگاری هنجارگذارانه و پنداره­باوری هنجارگذارانه. در راه چارۀ نخست، نیچه منکر عینی­انگاری هنجارگذارانه می­شود و می­کوشد نشان دهد ریشه داشتن ارزش­داوری­های ما در چشم­اندازهای ذهنی امکانی نه تنها پایه­های توجیه را سست نمی­سازد، بلکه اساساً تعریف­کنندۀ معنای توجیه است. چشم­اندازها مبانی و چارچوب­هایی را فراهم می­آورند که ارزش­داوری­ها بر اساس آنها صادر و توجیه می­شوند و سودای توجیه غیرچشم­اندازانۀ عینی داشتن، سودایی است از پایه بی­اساس و باطل. در راه چارۀ دوم نیچه عینی­انگاری هنجارگذاذانه را انکار نمی­کند،بلکه مدعی می­شود ما همواره باید چنان رفتار کنیم که گویی ارزش­های آفریدۀ ما عینی هستند. ما باید آنهارا چونان توهماتی صادقانه، عینی بیانگاریم، درست آن­گونه که کودکان به هنگام بازی، شخصیت­های پنداری خود را حقیقی و واقعی تلقی می­کنند و بدین­سان بازی را کاملاً جدی می­گیرند.

اما چنان­که در پایان فصل سوم نشان داده می­شود هر دو راه چاره، در صورت کامیابی، راه را برای ظهور مجدد ناامیدی نیهیلیستی هموار می­سازند؛ چراکه والاترین ارزش­های بی­ارزش­شدۀ ما نیز می­توانند بر اساس این دو راه چاره دوباره اعتبار و مرجعیت هنجارگذارانۀ خود را به دست آورند. این ناکامی نهایی بازارزش­گذاری، یا بی­ارزش­سازی، متااخلاقی، نیچه را متوجه دومین شیوۀ بازارزش­گذاری می­سازد، بازارزش­گذاری محتوایی همۀ ارزش­ها که بر خلاف بازارزشگذاری متااخلاقی دقیقاً متوجه محتوای خود ارزش­هاست و به جابجایی سلسله مراتب ارزش­ها و نیز آفرینش ارزش­های نو منتهی می­شود. از آنجایی که این بازارزش­گذاری به معنای تغییر نظام مرتبه­ای ارزش­هاست، می­بایست از چشم­انداز و بر اساس معیار و اصلی هدایتگر صورت گیرد، به همین دلیل این قسم بازارزش­گذاری را نیچه بازارزش­گذاری همۀ ارزش­ها تحت لوای خواست قدرت می­نامد. در دو فصل بعدی به تقریر این شیوۀ بازارزش­گذاری پرداخته می­شود.

از آنجایی که این بازارزشگذاری تحت لوای خواست قدرت انجام می­گیرد. نخست می­بایست از سرشت خواست قدرت سر درآورد. فصل چهارم سر در پی چنین کاری دارد. خواست قدرت یکی از پرابهام­ترین درون­مایه­ها در فلسفۀ نیچه است که تاکنون تفسیرهای گوناگون و متعارضی از آن ارائه شده است. نیچه خواست قدرت را در تقابل با خواست زندگی شوپنهاور مطرح می­سازد و از این­رو برای فهم سرشت آن نخست باید به درستی از خواست زندگی شوپنهاور، که بنیاد متافیزیکی و روان­شناسانۀ بدبینی او را می­سازد، سر درآورد. تحلیل نویسنده از بدبینی شوپنهاوری که نیچه همچنین آن را پارادایم نیهیلیسم می­داند، نشان خواد داد که خواست زندگی در نظر شوپنهاور میلی مرتبه­دومی است که متعلق آن امیال مرتبه­نخستی ماست. به نظر شوپنهاور ساختارِ چنین خواستن و میل آدمی، رنج را جزء جدایی­ناپذیر زندگی آدمی و خواستن او می­سازد و تمنای سعادت را، یک تمنای خام جوانانه­سر، چراکه بر اساس چنین ساختاری امکان ارضای نهایی و یکبار برای همیشۀ امیال ما ناممکن است. بنا به تفسیری که در اینجا به دست می­آید ناکامی برداشت لذت­باورانۀ شوپنهاور در تبیین برخی پدیده­های اساسی حیات روانی آدمی، نیچه را به سوی تقریر معنای نویی از لذت و لذت­باوریی نیچه­ای بر اساس خواست قدرت سوق می­دهد بدین قصد که با جایگزین ساختن خواست قدرت بر جای خواست زندگی شوپنهاور در قلمرو روان آدمی، هم رنج و لذت را معنایی تازه بخشد و هم سعادت را امری ممکن و دست­یافتنی گرداند. بر اساس این برداشت نو، خواست قدرت میل و خواست مرتبه­دومی ما برای چیره شدن بر مقاومت در طلب نیل به متعلق یک میل مرتبه­نخستی. خواست قدرت نه خواست نیل به حالت و وضعیتی است که در آن بر مقاومتی چیره شده­ایم، که خواست خود فعالیت چیره­شدن بر مقاومت است. از آنجایی که رنج چیزی جز مقاومت موجود در برابر امیال ما نیست، ارج یافتن خواست قدرت برای نیچه به معنای ظهور معنای نویی از لذت­باوری خواهد بود که درآن رنج مؤلفۀ خود لذت است و نه متضاد و طارد آن.

برای تقریر امهات بازارزش­گذاری محتوایی همۀ ارزش­ها که فصل پنجم بدان می­پردازد، نخست باید از محتوای والاترین ارزش­های زندگی­ستیزی که مقدمۀ اخلاقی ظهور ناامیدی نیهیلیستی را تشکیل می­دادند، سر درآوریم. نیچه برای این کار دوباره به فلسفۀ بدبینانۀ شوپنهاور به عنوان نمونه و پارادایم نیهیلیسم و ارزش­های اخلاقی افلاطونی ـ مسیحی رجوع می­کند. شوپنهاور بنا به برداشت لذت­باورانۀ خود سرشت روانی آدمی، سعادت را نبود رنج و دردمی­انگاشت و از این­رو رنج و درد را شری می­دانست که باید محو و نابود شود. اما چنین امیدی را نمی­توان در سر پروراند؛ چراکه درد و رنج، چنان­که استدلال­های شوپنهاور بر بدبینی نشان می­دهند، تار و پود زندگی آدمی را می­سازند. بدین سبب شوپنهاور سعادت را در پافراچیدن از دنیا، کناره­گیری، می­جوید که غایت و مقصود نهایی آن نیز نوعی مرگ آگاهانه است. چنین برداشتی، همدردی را به اصل اعلای اخلاق شوپنهاور بدل می­سازد. بر این اساس نیچه پاشنۀ آشیل والاترین ارزش­های ما را شربودن رنج می­داند و لذا می­کوشد بر اساس مفهوم آفرینندگی، که بارزترین تجلی خواست قدرت است، جایگاه رنج را یکسره دیگر گرداند و ارج و ارزشی ویژه بدان بخشد. با این کار، نیچه اخلاق قدرت خویش را بر جای اخلاق همدردی می­نشاند و معنا و مفهومی نو از سعادت را که در شرایط زندگی این جهانی ما تحقق­پذیر است، بر جای سعادت کهن تحقق­ناپذیر در این زندگی.

چنان­که بیان شد، بازارزش­گذاری محتوایی همۀ ارزش­ها تنها از یک چشم­انداز و موضع امکان­پذیر می­شود که برای نیچه این چشم­انداز و اصل بازارزش­گذاری، همان خواست قدرت است. واپسین بخش فصل پنجم به این پرسش پاسخ می­دهد که نیچه اعتبار خود خواست قدرت به عنوان معیار و اصل بازارزش­گذاری همۀ ارزش­ها را از کجا اخذ می­کند. مسئلۀ اعتبار خواست قدرت، پرده از سرشت تناقض­آمیز پروژۀ بازارزش­گذاری همۀ ارزش­ها برمی­افکند: این پروژه پیشاپیش مستلزم انکار ارزش همۀ ارزش­هاست، چراکه قصد این پروژه بازارزش­گذاری همۀ ارزش­هاست و لذا هیچ ارزشی را نمی­توان دستاویزی برای توجیه و اعتباربخشیدن بدان چشم­انداز و موضع ارزشگذارانۀ نو قرار داد. وانگهی نیچه چنان­که در فصل دوم و سوم بیان می­شود، در نخستین گام بازارزش­گذاری همۀ ارزش­ها دست به کار بازارزش­گذاری متااخلاقی آنها می­زند و با این کار اساساً منکر اعتبار عینی هر گونه ارزش و ارزش­داوری می­شود. بحث و بررسی دربارۀ آرای مفسرین در این­باره و تلاش برای نشان دادن اینکه کدام رویکردها، به نظر مؤلف از اعتبار بیشتری برخوردار هستند راه به خاتمۀ کتاب می­گشاید، جایی که کوشیده ضمن سخن راندن از پاره­ای تعارضات میان مؤلفه­های گوناگون کل پروژۀ بازارزش­گذاری همۀ ارزش­ها که به نظر می­رسد پرسش­هایی را پیشاروی تفسیر مفسران مورد نظر این کتاب قرار می­دهند، رأی مختار خویش نیز دربارۀ اعتبار خواست قدرت نیز تقریر کند.

فهرست مطالب کتاب بدین قرار است:

فصل نخست: مسئلۀ نیچه: نیهیلیسم یا مسئلۀ سقراط

فصل دوم: بی­ارزش­سازی متااخلاقی همۀ ارزش­ها

فصل سوم: مواجهه با سرگردانی نیهیلیستی

فصل چهارم: خواست قدرت چونان مبنای بازارزش­گذاری محتوایی همۀ ارزش­ها

فصل پنجم: آری­گویی تراژیک یا بازارزش­گذاری محتوایی همۀ ارزش­ها

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

چکادنشین والا: واکاوی نمایشنامه‌های مدرن ایبسن

چکادنشین والا: واکاوی نمایشنامه‌های مدرن ایبسن

میرمجید عمرانی

این کتاب درنگی است در درون و پیرامون هنریک ایبسن، یکی از بزرگ‌ترین هنرمندان و اندیشمندان جهان. در وا

فرهنگ نام‌های کهن و باستانی استان مازندران

فرهنگ نام‌های کهن و باستانی استان مازندران

مصطفی پاشنگ

1160 نام کهن و باستانی در استان مازندران شناسایی و ریشه‌یابی شده که در این کتاب گزارش شده است، استوا

منابع مشابه

خواستِ نیستی: جستاری دربارۀ تبارشناسی اخلاق نیچه

خواستِ نیستی: جستاری دربارۀ تبارشناسی اخلاق نیچه

برنارد رجینستر

این کتاب کوششی تازه برای فهم نقد و سنجشی است که نیچه از اخلاق در کتاب «تبارشناسی» می‌پروراند. نیچه س

نیچه، عرفان و جهان ایرانی

نیچه، عرفان و جهان ایرانی

حامد فولادوند

این کتاب نگاهی دارد بر نیچه، شاعر و فیلسوف بزرگی که جلوتر از زمان خود بود و هرگز خود را اسیر مدرنیته