حافظ رند پارسا
خلاصه
اين ديباچه كه مدتى بعد از سنۀ ٧۵١ هجرى قمرى، سال رحلت خواجه به رشتۀ تحرير درآمده، اگرچه تاريخ تحرير آن دقيقاً روشن نيست.معرفی کتاب
در پیشگفتار این کتاب نویسنده میگوید:
23 سال پيش كه به زيارت تربت خواجه توفيق يافتم، در آن چند هفته كه در شيراز با آن وضع بىمثالش ساكن بودم، شبهنگام كه از حافظيه به خانه بازمىگشتم، چه بسا كه تا سپيدهدم به خواب نمىرفتم و در سكوت آن خلوت با ديوان عزيزش ملازمت داشتم و هم در آن مكاشفات فيضبخش بود كه در بحر ديباچۀ ديوان فرورفتم و دريافتم آنچه را كه تاكنون حافظشناسان زمان از شرق و غرب جسته و نيافتهاند؛ يعنى لب و لباب معرفت به احوال خواجه در لابلاى گلبرگهاى اين ديباچه چنان به تصريح آمده كه قول تذكرهنويسان را نيز بىاعتبار ساخته، خصوصا كه همزمان با تدوين ديوانش دو سه سالى پس از وفات خواجه فراهم آمده و بانى آن بنا به مشهور گلاندام ناميست كه عمرى با خواجه رفيق حجره و گرمابه و گلستان بوده است.
در اين ديباچه، دو چيز خورشيدوار مىدرخشد: يكى عشق خواجه به تداوم جلسات قرآنى و ديگر تمايل شديد وى به احسان پنهانى كه اين هر دو در سراسر ديوانش نيز همواره متجلى است و لذا او را پارسائى با حركات رندانه، بيزار از ريا و عاشق خير نهان به مشتاقان مىنماياند. توجه به اين دو نكتۀ روشن هر محقق را به حقيقت وجود خواجه واقف مىسازد و حافظشناسان را از تأثيرات زيانبخش محيط روز و تصورات واهى خود ساخته؛ چنانكه بسيارى از ايشان مبتلاى آن شدهاند، بر حذر مىدارد.
خوشبختانه با استفاده از عبارات و اشارات ديباچه كه هريک در جاى خود مفتاح بسيارى از مشكلات واقع شد، به تنظيم يادداشتهایى پرداختم تا به نحوى شايسته در دسترس طالبان قرار گيرد؛ اما سالها بىتوفيق اين خدمت گذشت تا به پيرانهسرى كه زمان حال باشد، شرحى نه بر ديوان خواجه كه حد من نيست، بلكه در حدود همان ديباچه نوشتم و با تأييد آن اين مجموعه را فراهم آوردم. اگرچه اين اقدام در مقايسه با دين عظيم من به خواجه كه از شش سالگى مديون او شدم و هر چه دارم همه از دولت حافظ دارم، بسيار حقير و ناچيز است؛ اما هر چه هست، كسب فيضى است از آن مكتب فياض كه هر لحظه زاينده و فزاينده باشد. چنانكه بر اثر همين خاصيت به تکمصراعهایى دست يافتم كه هريک براى خود معنائى مستقل دارند و هر كدام در جاى خويش از حيث مضمون و موضوع فصلى و كتابى توانند بود. اين دريافت بر آنم داشت تا بنشينم و هرچه از اين دست مىيابم، استخراج كنم. هنوز چند روزى وقت اقامت باقى بود كه بحمد الله به مقصود رسيدم و خوشحالم كه مجموع اين منتخبات مجموعۀ مراديست كه هركس مىتواند از آن در راه مقصود خرج كند.... .
اينگونه تکمصراعها كه بسيارى از آنها از فرط ظرافت و معنا به صورت ضربالمثل درآمدهاند، گذشته از آنكه در محاوره و سخنرانى و نامهنگارى و مقالهنويسى به كار خواهند آمد، براى هر خواننده حال يک مصاحب دانشمند را دارند كه با كمال لطف و ملاحت با ايشان سخن خواهند گفت. اينک با اغتنام فرصتبخشى از آنها را به عنوان حسن ختام زينتبخش اين مختصر مىسازم و بر روى هم اين كتاب را به آشنا و غير آشنا تقديم مىدارم. اميد كه ناآشنايان آشنا و آشنايان آشناتر شوند
تا نگردى آشنا زين پرده رمزى نشنوى گوش نامحرم نباشد جاى پيغام سروش
اين ديباچه كه مدتى بعد از سنۀ ٧۵١ هجرى قمرى، سال رحلت خواجه به رشتۀ تحرير درآمده، اگرچه تاريخ تحرير آن دقيقاً روشن نيست؛ ليكن بيشتر از دو سه سال با فوت خواجه فاصله ندارد و بىشبهه نزديکترين سند به دوران حيات خواجه است و مستندترين شرح حال از شمس الدين محمد متخلص به حافظ است و بىگمان در آينده نيز نوشتهاى پابرجاتر از آن به دست نخواهد آمد، چنانكه تذكرهنويسان با دور افتادن سالها از سال ٧۵١ ه. ق مطالبى بىاساس و افسانهوار دربارۀ شاعر سحار و خوشآواز شيراز ضبط كردهاند كه فقط به درد جاى خالىپركردن مىخورد و بس. ديباچهنويس كه از سوابق حقوق صحبت و لوازم عهود محبت ميان خود و خواجه سخن مىگويد و از درسگاه استاد ياد مىكند، پيداست كه سالها با خواجه انيس و جليس بوده و لذا در تدوين ديوانش دستى امين و صالح داشته؛ بنابراين نقادان و كاوشگران فن، ذرهبين ترديد و وسواسشان از كار بازمىماند اگر بخواهند اصل ديباچه را از جهت اصالت و صحت مورد بررسى و دقت قرار دهند و فىالمثل آن را از زمرۀ الحاقات قلمداد نمايند، در اين صورت اين سؤال پيش مىآيد كه پس چه كسى جز ديباچهنويس (محمد گلاندام) ديوان خواجه را يکكاسه كرده كه البته پرسشى بدون پاسخ خواهد بود. كوتاه سخن آنكه گردآورندۀ ديوان خواجه و نگارندۀ ديباچه، خواه محمد گلاندام و خواه به ديگر نام، جز يک شخص نبوده است. پس آنچه نوشته به سمع قبول بايد گرفت و از هر كلمۀ آن استفاده بايد برد.
اين ديباچه كه به ديباچه (گلاندامى) مشهور است و بسيارى از پژوهشگران بىخبر آن را نثرى مسجع و توخالى انگاشته، به نيمنگاهى از آن درگذشتهاند، على الرسم با حمد و ثناى پروردگار و معجزۀ بيان در قرآن و ذكر محامد رسول اكرم (ص) ابتداء مىگردد؛ آنگاه به تحسين شعر و هنر و به تعريف ارزش كلام منظوم و اساليب آن و تفاوت حالات سخنوران مىگرايد و نتيجتاً سلسلۀ مقدمات به ذكر ذات ملک صفات شمس الملة و الدين محمد الحافظ الشيرازى طيب الله تربته پيوند مىخورد، سپس در بزرگداشت مقام خواجه، نگارنده به آنجا مىرسد كه اشعار دلاويزش را ناسخ سخنان بزرگ شاعران عرب: سحبان و حسان عرضه مىكند.
فهرست مطالب این کتاب: پیشگفتار؛ نگاهی به دیباچۀ گلاندامی؛ رند پارسا؛ نمونهای از مصراعهای منتخب.
پربازدید ها بیشتر ...
فرهنگ نامهای کهن و باستانی استان مازندران
مصطفی پاشنگ1160 نام کهن و باستانی در استان مازندران شناسایی و ریشهیابی شده که در این کتاب گزارش شده است، استوا
آوازهای ناخواندۀ قوی پیر تنهای مهاجر؛ ایلیا به روایت ایلیا در گفتگو با ایلیا فابیان
حسن شکاری و لیزا ویوارللیاین کتاب حاصل گفتگوی حسن شکاری و لیزا ویوارللی با ایلیا فابیان شاعر ایتالیایی است که ایلیا در این گف
نظری یافت نشد.