قندان و نمکدان: لطیفههایی از فرهنگ مردم ایران
خلاصه
این کتاب مجموعهای از لطیفههایی است که مستقیم از زبان مردم گوشه و کنار ایران ثبت شدهاند.معرفی کتاب
آنچه در این کتاب آمده است، مجموعهای از لطیفههایی است که طی پنجاه سال اخیر از زبان مردم گوشه و کنار ایران ثبت شدهاند. این لطیفهها از لحاظ شیوۀ ثبت به سه گروه تقسیم میشوند؛ گروه اول که از لحاظ تعداد بخش اصلی کتاب را تشکیل میدهند، لطایفی هستند که به همت استاد انجوی شیرازی از گوشه و کنار ایران در پیش از انقلاب اسلامی جمعآوری شدهاند. گروه دوم را نویسندۀ این کتاب طی سالها کار میدانی ثبت کرده است و گروه سوم که تعداد آنها بسیار کم است، از انبوه لطایفی انتخاب شده که طی سالهای اخیر از طریق پیامکهای تلفن همراه به دست نویسنده رسیده است. این تعداد اندک، صرفاً برای نمونه نقل شده که نشان دهد از لحاظ بنمایه تفاوت چندانی با لطایف گذشته ندارند.
بسیاری از پژوهشگران به درستی گفتهاند که به لحاظ شوخطبعی و مزاح و ابداع لطیفههای مفرح کمتر ملتی را میتوان با ایرانیان مقایسه کرد. خلق لطیفههای فراوان پیرامون موضوعات و پدیدههای تازه، مؤید این برداشت است. در همۀ نقاط جهان و از جمله در ایران لطایف و شوخیهایی دربارۀ شهرهای مختلف وجود دارد. نگاهی به کتابهایی مانند اخبار الحمقی، عقلاء مجانین، اخبار الظراف و المتماجنین، جمع الجواهر، کلیات عبید زاکانی، لطایف الطوایف و ... نشان میدهد که شوخی با اهالی شهرهای مختلف امری بسیار بدیهی بوده است که متأسفانه در سالیان اخیر به دلیل ناآگاهی، تعابیر دیگرگونهای از این گروه لطایف ابراز شده است.
از بسیاری از لطایف شفاهی، از جمله لطایف این کتاب، روایتهای کتبی فراوانی وجود دارد. نگارندۀ این کتاب برخی از این روایتها را از متون کتبی استخراج و نقل کرده است. به بعضی از روایتهای مکتوب نیز که تفاوت چندانی با روایت شفاهی نداشته اشاره نموده است. هدف از این کار نشاندادن پیوستگی مضمونی و موضوعی لطایف ایرانی در ادب شفاهی و کتبی بوده است.
چند نمونه از لطایف درج شده در این کتاب را در ادامه میخوانیم:
من و دیزی
روزی زن ملانصیرالدین آبگوشت لذیذی توی دیزی پخته بود. وقتی آن را سرسفره آورد، ملا ضمن خوردن گفت: چه غذای لذیذی؛ ولی کاش عده ما کمتر بود. زنش با تعجب پرسید: کمتر از من و تو چه جور میشود؟ ملا گفت: من و دیزی.
چه کسی از زنش راضی است؟
روزی در جمعی از مردان، یک بابایی گفت: هرکس از زنش ناراضی است، دستش را بلند کند. همه غیر از یک نفر دستشان را بلند کردند. از او پرسیدند: مگر زنت چه کار کرده که دستت را بلند نمیکنی؟ گفت: دستم را شکسته نمیتوانم آن را بلند کنم.
غم و غصه منزل شوهر
زنی بود که هر وقت شوهرش به او میگفت «بیا نون بخور»، میگفت که غم و غصه خانهات را میخورم، بسم هست. یک روز، دو روز، یک ماه، دو ماه گذشت. یک روز مرد با خود گفت خوب است امتحانی بکنم. یک روز به بهانه صحرا از خانه بیرون رفت. اما از پشت خانه به بالای بون (بوم) آمد و زنش را پایید. زن همینکه خاطرجمع شد که شوهرش از خانه بیرون رفته است، پاشد و چندتا تخممرغ آورد و خاگینه درست کرد؛ اما همینکه خواست لقمه اول را بردارد، مرد از پشت بون صدا زد: «دست نگه دار امروز میخواهم غم و غصه خانهام را خودم بخورم».
خدا به عزرائیل بگو
روزی گدایی به در خانه شخصی خسیس رفت و از او طلب خیر کرد. صاحبخانه گفت: علی، به تقی بگو که به رجب بگوید که به گدا بگوید که چیزی نداریم. گدا که این حرف را شنید رو به آسمان کرد و گفت: خدایا به اسرافیل بگو که به جبرئیل بگوید که به عزرائیل بگوید جان این مرد را بگیرد.
فهرست مطالب کتاب بدین قرار است:
یادآوری؛ پیشگفتار؛ تاریخچۀ لطیفهپردازی در ادبیات مکتوب فارسی؛ لطایف و شوخیها؛ لطایف اینترنتی و پیامکی؛ منابع.
پربازدید ها بیشتر ...
گزارشهایی دربارۀ مختصر عملیاتی در جنوب ایران: رویارویی نظامی بریتانیا و ایل قشقایی در بهار و تابستان 1918 م/ 1336 هـ.ق
سر پرسی سایکس، کلنل ای.اف. اورتون و دیگرانآنچه در این کتاب آمده، مجموعهای از گزارشهای فرماندهان بریتانیایی رشتهعملیاتی است که در بهار و تاب
منابع مشابه
از لطافتهای زندگی: لطایف و حکایتهای لطایف الطوایف
فخرالدین علی صفیاین کتاب برگزیدهای است از کتاب "لطایفالطوایف" فخرالدین علی صفی.
دیگر آثار نویسنده
شاهنامۀ هفت لشکر: طومار نقالی (از سال 1208 هجری قمری اواخر دورۀ زندیه)
مقدمه، تصحیح و توضیحات: محمد جعفری (قنواتی)، زهرا محمدحسنی صغیریطوماری که متن تصحیحشدۀ آن در این کتاب منتشر شده، در سال 1208 قمری (سالی که آغامحمدخان قاجار با شکست
مثنوی و مردم: روایتهای شفاهی قصههای مثنوی
محمد جعفری (قنواتی)، سیداحمد وکیلیاناین کتاب روایتهای شفاهی بیش از پنجاه قصه از مثنوی مولانا که میان مردم رایجاند را گردآورده و در دو
نظری یافت نشد.